۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

شابلون تصویر" رئیس جمهور، موسوی" در سرتاسر خیابان ولیعصر، شعارهای پاک شده، همه جا



یکی از سبزهای عزیز، شابلون تصویر موسوی را درست کرده است، و بر روی اکثر پُست های مخابرات در خیابان ولیعصر، عکس میرحسین دیده می شود. همچنین، در تمام نقاط شهر، باجه های تلفن، مزین به شعارهای"یاحسین، میرحسین،" "مرگ بر دیکتاتور،" "مرگ بر خامنه ای،" "مرگ بر بسیجی،" شده است. با اینکه این شعارها هر روز، پاک می شوند، ولی باز هم، همه جا اسم موسوی و رنگ سبز دیده می شود. بر همه دیوارها، در کوچه ها و اتوبان ها، شعارهای پوشانده شده با رنگ قابل مشاهده است. عکس های فوق مربوط به بالاتر از پل پارک وی هستند
دوستان عزیزم! فقط مواظب دوربین ها، مخصوصا دوربین بانک ها باشید؛ خود من چندبار ناپرهیزی کردم! :دی

۱۳۸۸ مرداد ۳, شنبه

سه نکته، برای اینکه شک نکنید! طرح خاموشی سبز با پشتکار ما پیروز است، همین حالا هم پیروز است

به سه دلیل، طرح خاموشی سبز به شرط پرهیز از نا امیدی، پیروز استنخست: فریب صحبت های اخیر وزیر نیرو را نخورید. بسیاری می خواهند ما را ناامید و دلسرد کنند. مگر تبلیغات سال های پیش تلویزیون را بیاد ندارید، که می گفت اگر در ساعات اوج مصرف، یک لامپ اضافه روشن باشد، در جای دیگری از کشور، یک لامپ خاموش می شود! این یعنی اینکه سیستم تولید برق ایران حداکثر، کفاف ساعات پیک را می دهد؛ و نه بیشتر. مگر به یاد ندارید که خود وزارت نیرو تبلیغ می کرد که اگر فقط 3 لامپ اضافه را خاموش کنید، در جای دیگری از کشور یک تلویزیون خاموش نمی شود!
دوم: اگر طرح ما آنطور که دولت وانمود می کند، بی پایه و مسخره است، هیچ لزومی نداشت که وزیر نسبت به آن واکنش نشان دهد یا اینکه رژیم، دست به دامان تلویزیون شود تا در بین یک سریال محبوب تلویزیونی، آنقدر تبلیغ پخش کنند تا لحظه حساس فیلم، دقیقا راس ساعت 9 پخش شود
سوم: من فکر نمی کردم که دوستان اینقدر زود ناامید شوند، و به همین دلیل، به دلیل انرژی روزانه بسیار پایین، ترجیح دادم تا مطالب دیگری را بفرستم. اما انگار این خبر اعلم نشده. اطلاع موثق دارم که در بسیاری از شهرهای با جمعیه متوسط (با مصرف برق قابل ملاحظه اما پنهان از افکار عمومی و رسانه ها) مثل بابلسر یا انزلی یا میانه، در روز31 تیر (فردای اجرای طرح خاموشی) حدود 5 ساعت برق قطع بوده است. این یعنی اینکه، نیروگاه ها در روز 30 تیر، از ذخیره انرژی هم استفاده کرده اند و اگر ما چند بار در روز، دست به این اقدام بزنیم، حتما پیروز می شویم.
خواهش می کنم، خواهش می کنم، نا امید نشوید. بیایید باز هم این طرح را ادامه دهیم. ولی اینبار با اطلاع رسانی قوی تر! پسرخاله و پسر عمه را که در شهرستان زندگی می کنند، فراموش نکنید. الان، سرعت اینترنت در تهران افتضاح است، شما خودتان حساب شهرستان ها را بکنید. علاوه بر این، بیایید طرح را معنادارتر کنیم. اگر خامنه ای یا احمدی نژاد سخنرانی دارند، راس ساعت های 20:30، 21، و 22:30 هر سه بار، اینکار را انجام دهیم. اگر از تلویزیون اعتراف پخش می شود، فورا، حتی بدون قرار قبلی، اتو را به برق بزنیم. اگر برق برود که هدف حاصل شده، اگر هم صدا و سیما باز جومونگ پخش کند و مردم به سراغ دیدن آن بروند، خوب! ما پیروز شده ایم. چون می خواستیم در پخش سخنرانی خامنه ای یا اعتراف های ساختگ اخلال کنیم. فراموش نکنید که مراکز دیسپاچینگ، برق تهران را با چنگ و دندان حفظ می کند، حتی اگر شده، برق کارحانجات را قطع کنند، در آنصورت هم باز ما پیروزیم. مگر ما چه می خواستیم؟ مگر اعتصاب در کارخانه ها یک هدف نیست؟ همگی امیدوار و موفق باشید

۱۳۸۸ مرداد ۲, جمعه

من دیگر در این صندوق های صدقات، پولی نمی ریزم


من نمی خواهم با پول من، برای حماس و حزب الله اسلحه بخرند، من نمی خواهم در حالیکه هموطنانم فقیر و گرسنه هستند، با پول من برای دختر فلسطینی جهیزیه تهیه شود تا او عکس خامنه ای را در تظاهرات جلوی دوربین ها بگیرد. من نمی خواهم پولم را در صندوق های صدقه کمیته امداد بریزم تا خرج تبلیغات انتخابات احمدی نژاد شود. من از این به بعد، کمک های مالی خود را ماهی یکبار، به "محک" یا "سرای سالمندان" یا به مستمندی که خود می شناسم و البته فراوانند، می دهم. من دیگر از ترس تصادف کردن در جاده های ایران، به حساب "آقا مجتبی" در انگلیس پول نمی ریزم. من پولم را صرف انقلابی می کنم، که دولتش برایم جاده های خوب و بی خطر بسازد، که تلویزیونش به مردم آرامش عطا کند و هموطنانم با اعصابی درست در جاده ها برانند. من دیگر برای حفظ جان اعضای خانواده ام، صدقه نمی دهم. من پولم را خرج انقلابی می کنم که برای پدر و مادرم آسایش فراهم کند، تا آنها وقت داشته باشند تا کمی هم به خود بیاندیشند و از زندگی خود لذت ببرند. من نمی خواهم پولم در بهترین حالت کنونی، خرج داروهای ترک اعتیاد جوانان ایران شود، من می خواهم پولم خرج انقلابی شود که جوان ها اینقدر بیکار نباشند، اینقدر افسرده و مریض نباشند، تا تنها راه حل را اعتیاد بدانند. من پولم را صرف انقلابی می کنم، که بعد از آن بتوانیم میزبانی المپیک را بگیریم و برای آن شهر تهران را از نو بسازیم، مناطق بسیار فرسوده را به پشتوانه سرمایه گذاری برای المپیک، بکوبیم و در آن استادیوم ورزشی بسازیم و مکان های روی گسل را به فضای سبز تبدیل کنیم. من می خواهم خواهران ندا و ترانه عزیزم، به جای اینکه اینطور پرپر شوند، در مسابقات فیگر اسکیت برقصند و از اینکه خدا ایشان را دخترکی ایرانی آفریده، شاد باشند. چه کسی می داند! شاید پسرک ندا، می توانست یک تنیسور، یک مهندس برق، یک سه تاریست، یک نقاش، یک نویسنده، یک روزنامه نگار، یک عکاس، یا یک فعال حقوق بشر باشد و به همین فلسطینی هایی که دارند به واسطه تفکرات تروریستی حماس و ظلم اسرائیل خرد می شوند، کمک کند

۱۳۸۸ تیر ۳۱, چهارشنبه

پاسخ ما به آنکه در آخرین بزنگاه، به ملت خیانت نکرد (نقدی بر رفتار کنونی ما در برابر هاشمی امروز)/ت

بعد از انتشار خبر امامت جمعه ی هاشمی بعد از یکماه غیبت، و پیشنهاد حضور سبزها در نماز جمعه، بسیار ترسیدم؛ از اینکه نکند هاشمی رفسنجانی مردم را سنگ روی یخ کند و ایشان را به خامنه ای بفروشد. خوشبختانه حضور منوط به فرمان رئیس جمهور موسوی شد تا کمی از نگرانی ها کاسته شود. اما حتی تا لحظات نخست خطبه هاشمی، تردید در درستی اقداممان، نزد همه دیده می شد. برای همین بود که ریسک نکردیم و مثلا سازگارا گفت: اصل، حضور مردم و شعار "یاحسین، میرحسین" آنها است، حالا هاشمی هرچه می خواهد بگوید. فریاد "هاشمی! هاشمی! سکوت کنی خائنی،" که از سه شنبه پیش از نماز جمعه، فراگیر شده بود نیز، بر همین ترس و تردید اشاره داشت. اما، هاشمی سکوت نکرد؛ خیانت هم نکرد. هاشمی در خطبه اول، به استناد "سنت،" بسیاری از رفتارهای خامنه ای و حتی مشروعیت رهبری او را - وقتی مردم نمی خواهندش- به چالش کشید. در خطبه دوم، به عملکرد غلط شورای نگهبان، صدا و سیما، و حتی وضعیت امنیتی آنروز اشاره کرد. به واضح ترین شکل ممکن، از تقلب در انتخابات گفت و پیشنهاد داد که پس از مناظرات و مباحثات قانونمند در تلویزیون، از مردم در مورد انتخابات نظرخواهی شود. او همچنین از لزوم جمهوریت گفت و اینکه در ایران، رهبر به واسطه شورای نگهبان [فارغ از کیفیت موجود] انتخاب می شود و اینکه مشروعیت حکومت به رای مردم است
بسیار خوب! کم لطفی است اگر رفتار هاشمی را در آن نماز جمعه ی تاریخی نادیده بگیریم. گرچه، هاشمی حتی کلمه ای از خود نگفت، بسیارند در میان دوستانمان، که حرف هاشمی را تنها به عکس العملی در برابر اتهامات شدید وارد شده به او و خانواده اش تعبیر می کنند و ناخواسته جنبش را از یک پیروزی آشکار، و البته غیر قابل انتظار، محروم می کنند. من منکر اشتباهات بزرگ هاشمی در سال های پیش نیستم؛ به عنوان مثال، همین هاشمی بود که مرا بعد از 18 تیر 78، بعد از آنهمه کتک خوردن، "بچه ساواکی" خطاب کرد. آنروز من از این آدم متنفر شدم، اما این سبب نمی شود که پایمردی او را در جلوگیری از بروز تقلب گسترده در انتخابات سال 76 فراموش کنم. پاسخ من به دوستانم این است که در مورد پاسداری او از آرای مردم که منجر به انتخاب خاتمی شد چه می گویید. همان انتخابی که منجر به دوره اصلاحات شد، هشت سالی که گرچه دستاورد مستقیمی نداشت، اما منشا حرکت و موجد شعور طبقه متوسط امروز است، همین رفتار مدرن ما که جهان را شگفت زده کرده است. اشتباهات بزرگ هاشمی را نادیده نمی گیرم، اما بسیاری از اتهاماتی را که به جانب او وارد می شود، ناشی از نیرنگ خامنه ای، از سال ها پیش، می دانم.
دوستان! فارغ از این حرف ها، چه بخواهیم، و چه نخواهیم، امروز سرنوشت جنبش سبز و ادامه حیات آن، تا حد زیادی به پیروزی یا شکست هاشمی در برابر خامنه ای گره خورده است. نمی گویم اشتباهات هاشمی را فراموش کنیم، اما می توانیم او را ببخشیم. مگر موسوی، خطایی نداشت! وقتی به سوی ما آمد، او را بخشیدیم، و الحق تاکنون همراه مردم بوده، و تا زمانی که اینچنین بماند، عزیز خواهد ماند. ما اکنون داریم در مورد هاشمی کم کاری می کنیم. اکنون زمان حمایت از هاشمی است؛ نه حمایت کورکورانه، حمایت ما باید مشروط به همراهی او با مردم باشد. این مساله نه تنها در مورد هاشمی، بلکه در مورد موسوی، خاتمی، کروبی، نوری (و حتی بالاترین :دی) نیز صادق است. ما دیگر به هیچ فرد و به هیچ چیزی تقدس نمی بخشیم و او را فارغ از نقد نمی دانیم. ولی در حق کسی نامردی هم نمی کنیم. دوستان! ما خود هاشمی را فراخواندیم، اکنون او در برابر خامنه ای قرار گرفته، و البته ضربه پذیر است؛ برای بقای جنبش سبز، از او حمایت کنیم. ما باید مردم کوچه و خیابان را به این منظور متقاعد کنیم.

آقای خامنه ای! شما خاکریز بعدی هستید

آن بسیجی را می بینی؟ شعار می دهد؛ نوشته: "به بهشت نمی روم، اگر احمدی آنجا نباشد!" مگر پیام از این واضح تر هم می شود، آقای خامنه ای! یعنی اینقدر خرفت شده ای؟ فکر می کنی امثال فاطمه رجبی، بین تو و احمدی کدام را انتخاب می کنند. تو فقط یک پیرمرد معلول، و احمدی معجزه هزاره سوم است. برای کسی که سودای رهبری جهان را در سر می پروراند، تو فقط یک وسیله و البته خاکریز بعدی هستی، که به زودی فتح خواهد شد. تو با پشت کردن به مردم و حمایت از احمدی، عملا در پشت سر او قرار گرفتی. می بینی؟ اگر احمدی نژاد بر انتخاب مشایی اصرار کند، چه کار می کنی؟ چه کار می توانی بکنی! حتی اگر چون موضوع سازمان حج و زیارت، حرفت را به کرسی بنشانی، اختلاف نظر میان تو و رئیس جمهور نصب شده ات، کم کم آغاز راهی خواهد بود، که در نهایت، شکست تو را به همراه خواهد داشت. مگر نشنیدی که می گوید، می خواهد حکومت را به دست صاحبش برساند. فکر کرده ای که او رئیس جمهور توست؟ خودش گفته که من رئیس جمهور امام زمان هستم. .واما شما چنان بذر دروغگویی و وقاحت را در میان اطرافیان چماق به دستتان پاشیده اید، که اگر فردا کسی ادعای ظهور کند، مشتاقان احمدی نژاد در کوتاه زمانی تو را از آن تخت به پایین خواهند کشید. آقای خامنه ای! قبل از انتخابات، مردم برایت جوک درست کرده بودند. اما چقدر نزدیک به واقعیت است، زمانی که احمدی نژاد در بین هوادارانش، که تا دیروز دور تو جمع شده بودند، تو را به افشای کیفیت مرجعیتت تهدید می کند. دیر نیست زمانی که زن الهام تو را هدف فحاشی قرار ده؛ آن زمان نزدیک است

۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه

بالاترین را دوست دارم، و دقیقا به همین دلیل، مخالف تقدیس آن هستم

دیروز و در زمان برگزاری نماز جمعه به امامت هاشمی، وقتی بیشترین نیاز را به بالاترین داشتیم، آنرا از دست دادیم. من تقریبا خلع سلاح شده بودم، و سرانجام پس از سال ها به رادیو پناه بردم
امروز نقدی در همین مورد خواندم [1]. گرچه با لحن بیان و بسیاری از جملات این مطلب مخالفم، اما اصل مطلب مورد نگرانی من هم هست. گمان می کنم بالادارهای محترم، باید درباره این ابهام توضیح دهند، اعلامیه های پیشین در این سایت، به در دسترس نبودن بالاترین در چهار و پنج شنبه اشاره می کردند؛ نه در یک زمان بحرانی مثل ظهر جمعه 26 تیرماه. من در اینجا درپی گله از بالاترین نیستم. روی سخنم بیشتر با کاربران محترمی است که در بخش نظرات مطلب انتقادی [1] معتقد بودند که نویسنده از عناصر جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات و سایت گرداب است. دوستان عزیز! این کلام شما دقیقا کلام این رژیم است، وقتی مقصود هر انتقادی را براندازی و منتقد را وابسته معرفی می کنند. من هم عاشق بالاترینم و به بالادارهای عزیز اعتماد دارم، گمان می کنم که بالاترین، در کنار فیس بوک و توئیتر نقش بسیار مثبت و مهمی در حرکت جنبش سبز ما ایفا نموده است. من حتی یک قدم فراتر می روم و نظر خود را می گویم از اینکه بالاترین در طول 2 ماه گذشته اتاق فکر بسیاری از فرهیختگان جنبش ما بوده است. اما این دلیل نمی شود که ما بالاترین را تقدیس کنیم و هر نقدی را محکوم نماییم. تقدس بخشیدن به هر چیز فساد به همراه می آورد و مقدس را از درون تهی می کند. بالادارها بسیار زحمت کشیده اند، ممنونیم، اما بالاترین ها هم زحمت کشیده اند. منظورم خدای ناکرده، آن چندرغاز ناقابل نیست، منظورم وقت و صداقت و اعتمادی است که همه ما نثار آنچه دوستش داریم، کرده ایم. انتظار پاسخ دهی به علت مشکل پیش آمده درروز جمعه درخواست نابجا یا زیادی نیست. برای خود من اتفاق دیروز و همینطور اتفاق چندی پیش، مبنی بر جذب کاربر بدون دعوت نامه، که نقض سنت بالاترین بود، هنوز مبهم است. بدون شک پاسخ به موقع مسولین بالاترین، به دوام اعتماد کاربران و موفقیت روزافزون سایت محبوب ما خواهد انجامید

۱۳۸۸ تیر ۲۵, پنجشنبه

به کودتاگران اخطار می کنم: از ماجرای سینما رکس آبادان عبرت بگیرید

موارد مشکوک زیادی در مورد سقوط هواپیمای توپولوف وجود دارد. نگارنده این مطلب، همچون دیگر کسانی که احتمال دخالت حکومت را در این مساله مطرح می کنند، از گفته خود اطمینان ندارد؛ اما، مجددا بر فرض خود تاکید می کند تا اگر بعدا کودتاگران قصد بهره برداری از این ماجرا را داشتند، حداقل مردم غافلگیر نشوند. در میان دوستان، افرادی وجود دارند که با این تشکیک مخالفند. شاید فاجعه آنقدر بزرگ است که هنوز در شوک به سر می برند، شاید هم هنوز به حدود قصاوت حکومت آگاه نیستند. شاید ماجرای سینما رکس را فراموش کرده اند. اصلا خطری احساس نمی کنند. اینکه وقتی جعبه سیاه هواپیما در روسیه تحلیل شد، ممکن است حکومت دوباره دست به شعبده بازی بزند و هر آنچه را که می خواهد از جعبه سیاه بیرون بیاورد! یکی می گفت حتی اگر رژیم بخواهد از این سانحه (یا برنامه) استفاده کند، مردم حرفش را باور نمی کنند. در جواب به این دوست باید گفت که حکومت شمشیر را از رو بسته، و تنها ظاهر کار مهم است. رژیم فقط منتظر بهانه ای برای تکمیل کودتاست. کودتاگران آنقدر احمقند که ممکن است از ماجرای سینما رکس عبرت نگرفته باشند. شاید هم خیلی از خودشان مطمئن هستند. آخر رفقایشان در روسیه، کار خود را خوب بلدند
در ادامه دلایلی را که در مقاله سایت جدید اصلاح طلبان (موج سبز آزادی) [1] آمده است را بازگو می کنم
اول- عزل رئیس سازمان هواپیمایی کشور، تنها دو روز پیش از بروز رخداد و در روزهای پایانی عمر دولت نهم
دوم-انتصاب چهره‌ای با پیشینه امنیتی به عنوان سرپرست کل سازمان هواپیمایی دو روز پیش از بروز رخداد
سوم- اختلاف فاحش میان اظهارات مسئولان ملی و محلی درباره وجود و عدم نقص فنی
توجه به نکاتی که در مقاله پیشینم [2] ارایه شده است نیز مفید است
اول- هواپیمای توپولوف، روسی است و بنابراین جعبه سیاه هواپیما در کشوری رمزگشایی می شود که دست در دست کودتاگران دارد
دوم- پیشینه کودتاگران، به خصوص در زمان اصلاحات، نشان می دهد که در زمان احساس خطر از انجام اقدامات تروریستی برای تغییر شرایط به نفع خود ابایی ندارند
سوم- ماجرای بمب گذاری در هواپیمای اهواز- تهران، در زمان بازگشت خاتمی از اهواز را فراموش نکرده ایم. این ماجرا فارغ از آنکه از طرف حکومت بوده باشد یا خیر، می تواند مؤید یا زمینه ساز یک برنامه تروریستی هوایی از طرف رژیم باشد، چهارم- تقارن روز حادثه با تولد خامنه ای، می تواند بعدا دستاویزی برای نسبت دادن این کار به مخالفان او گردد
با تمام این اوصاف، مایلم تاکید کنم که مردم ایران، بسیار هوشیار شده اند و در صورتی که کودتاگران مرتکب حماقت شده باشند یا بشوند، سرنوشتی جز سرنوشت عاملان کشتار مردم در سینما رکس نخواهند داشت

۱۳۸۸ تیر ۲۴, چهارشنبه

جعبه سیاه هواپیمای توپولوف، در دست کودتاگران، نیروهای امنیتی ایران و روسیه برای روز تولد آقا، چه هدیه ای دارند؟

امروز 24/4/88 هواپیمای مسافربری شرکت کاسپین متعلق به بیت رهبری، تنها یک روز پس از نصب مدیر جدید سازمان هواپیمایی کشور، سقوط کرد. تلویزیون ایران، اعلام می کند که خلبان پیش از سقوط هواپیما هیچ گونه تماس مشکوکی با مرکز نداشته است و هواپیما احتمالا در آسمان منفجر شده است. می گویند جعبه سیاه هواپیما پیدا شده و باید برای بررسی به روسیه فرستاده شود، خب! همه چیز طبق برنامه پیش می رود، نه؟ همه چیز محیاست، باید هم محیا باشد، آخر ما با کودتاچی هایی طرف هستیم که در زمینه طراحی حملات تروریستی مهارت دارند و همینطور از مشاوره های طرف روسی هم سود می برند، همان هایی که قرار است نتیجه بررسی جعبه سیاه را طی چند روز آینده اعلام کنند

۱۳۸۸ تیر ۲۳, سه‌شنبه

احمدی نژاد "عسگر گاریچی" زمان ماست

هر روز ایده های جدیدی برای تحریم این دولت غیر مشروع و سیستم پشتیبان آن معرفی می شود، خیلی از ایده ها در نگاه اول مبتذل و بی پایه به نظر می رسد، اما پس از مدتی نظر همه را جلب می کند تا جایی که تریبون های دولتی به موضع گیری در برابر آن بر می خیزند و سعی می کنند تا پروژه را پیش باخته معرفی کنند. در این مطلب در پی توجیه طرح های تحریم نیستم؛ نیتم این است که بگویم، به اصل مساله تحریم، بیشتر از مصادیق آن توجه کنیم. این حرکت، اصولا برای زنده نگاه داشتن امید و اتحادمان مفید است، و همچنین یک تو دهنی است به کسانی که ما را خس و خاشاک می نامند. اشکالی ندارد اگر با برخی مصادیق تحریم مخالفیم، مهم این است که با اصل تحریم موافق باشیم. از آن رو که، هدف اصلی تحریم ها، مقابله با تحقیر ملت است
چندین سال پیش، در درس تاریخ، از زمان مشروطه می خواندم. اینکه نخستین خواسته انقلابیون، حتی قبل از درخواست عزل نخست وزیر عین الدوله، برداشتن "عسگر گاریچی" از راه قم بوده است. مردکی که امتیاز انحصاری گاری های مسافربر را از شاه گرفته بود و دمار از روزگار مردم در می آورد. بدرفتار و هوس باز بود و کرایه ها را چند برابر حساب می کرد
تا چند وقت بعد، همیشه از بیاد آوردن این موضوع خنده ام می گرفت، از اینکه نهایت خواسته یک ملت، عسگر گاریچی بوده است؛ خنده ای از روی ترحم و البته نادانی. ولی چند سال بعد مردم آگاه و زجر کشیده آن زمان را با تمام وجود درک کردم. زمانی که سعید عسگر، جوانکی ناچیز، ترور کننده سعید حجاریان، در دادگاه لبخند زد، زمانی که با خبر شدم که آزاد آزاد ، راه می رود و در دانشگاه نشریه منتشر می کند، بغض گلویم را فشرد. از خدا خواستم که یا مرگم را برساند یا اینطور ما مردم را خوار نکند. آن روزها خیلی ها همین احساس مرا داشتند، تا جایی که در اوج قیام هجدهم تیرهفتاد و هشت، زمانی که خامنه ای بسیار جا زده بود، نیروهای حکومت برای آرام کردن مردم عصبانی، از تلویزیون اعلام کردند که "سعید عسگر دستگیر شده است" و اتفاقا برای خود من این مثل آبی بود که بر روی آتش بریزید
حالا دوران مشروطه ر با تمام وجود درک می کنم. می فهمم که خواسته شلاق زدن عسگر گاریچی، تنها بهانه ای بوده است. مردم می خواستند به خودشان ثابت کنند که "وجود" دارند. عسگر گاریچی سمبل تحقیر مردم بود
اما امروز! احمدی نژاد، این مردک کوتاه قامت پست فطرت ما را خس و خاشاک خوانده است. نکند اشتباه کنید، نکند فکر کنید که این تنها یک اشتباه کلامی، یا کلامی از روی عصبانیت بوده است. نکند فریب آن روباه پیر، خامنه ای را بخورید که می گوید من با این کلام رئیس جمهور مخالف هستم. اتفاقا این حرف احمدی نژاد دقیقا منطبق با سیاست رژیم ایران است. دقیقا راهکار خامنه ای است. فریب عقب نشینی های تاکتیکی او را نخورید. مطمئن باشید که او در اولین فرصت خود ما را به چیزی پست تر تشبیه خواهد کرد. چنانکه، مردک رذل دیگری، همین چند روز پیش ما را آشغال نامید
دوستان عزیزم! اگر پیشنهاد دادم اس-ام-اس را تحریم کنیم، هدفم ورای ضربه مالی به دولت بود. این راهی است کم هزینه برای اثبات وجود در جایی که هستی ما را انکار می کنند
مطلب فوق بازنویسی نوشته ام در سال 78 با عنوان "تحقیر ملت" است. این نوشته را در آن سال برای روزنامه ای اصلاح طلب فرستادم، اما هیچگاه چاپ نشد

۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

بیایید تهدید دستگیری دختر فرانسوی را به یک فرصت تبدیل کنیم، کاری که درباره بی بی سی انجام دادیم

دیروز نظرم را در مورد یک ترفند کهنه کودتاچی ها گفتم. اینکه یک دختر 23 ساله فرانسوی را گروگان می گیرند تا سارکوزی باشد که دیگر مردم ایران را مستحق رهبران بهتر نداند و از این به بعد بیشتر مواظب حرف زدنش باشد. یا وقتی 9 کارمند سفارت بریتانیا را دستگیر می کنند و بعد از آن اتفاقا بی بی سی فارسی حسابی جا می زند. یا وقتی رکسانا صابری را بی دلیل زندانی و بعد بی دلیل آزاد می کنند، و به اصطلاح از اوباما زهرچشم می گیرند.
البته بازی با آدم ها برای این حکومت عادی شده. یاد گرفته اند که می توانند با جان مردم، با آبروی مردم، با یک انفجار، با یک ترور، با یک دادگاه، با یک خبر، تمام معادلات را عوض کنند و اوضاع را به نفع خود تغییر دهند. اما حالا پیشنهادی دارم؛ در مورد تلویزیون بی بی سی فارسی، ما توانستیم تهدید رژیم را به فرصتی برای قدرت نمایی خود تبدیل کنیم. تنها با یک روز همنوایی در بالاترین، دیروز بی بی سی فهمید که نمی تواند ما را به حکومت بفروشد که اگر این کار را انجام دهد به بهای از دست دادن مخاطبانش خواهد انجامید. می خواهم بگویم بیایید مساله دستگیری "کلوتیل رایس،" استاد زبان فرانسه دانشگاه اصفهان را که اخیرا به جرم داشتن چند فیلم روی گوشی همراهش دستگیر شده، به فرصتی برای اتحاد مردم ایران و فرانسه بر ضد رژیم گروگان گیر تبدیل کنیم. ما می توانیم به شهروندان فرانسه در مغازه ها، رستوران ها، به همکلاسی های فرانسوی خود، بگوییم که به نهضت ما برای آزادی کلوتیل بپیوندند. ما می توانیم در یک جنبش خودجوش غیر رسمی فرانسویان را به حمایت از هموطنشان فراخوانیم. آنها از این ایده استقبال می کنند و بعد از موفقیت در کنار ما برای آزادی ایرانی ای دربند به خیابان می آیند، و به دولت های خود برای حمایت از جنبش سبز مردم ایران فشار می آورند، بدون اینکه حکومت بتواند انگ وابستگی به ما بچسباند.

حکومت کودتا گروگان می گیرد

پیش از این رهبر رژیم ایران و رئیس جمهور منصوب او، پیام هایی صریح برای سران غرب ارسال نمودند: اگر می خواهید با ما بر سر موضوع هسته ای مذاکره کنید، باید در رخداد سرکوب مردم ایران، سکوت پیشه نمایید. به نظر می رسد گیرنده اصلی این پیام شخص اوباما بود. چراکه آمریکایی که خود را مسول جلوگیری از اتمی شدن ایران می داند، برای نیل به این هدف، راهکار مذاکره را انتخاب نموده است. رئیس جمهور جدید ایالات متحده این پیام را درک کرد و از اتخاذ مواضع تند بر علیه سرکوبگران خودداری نمود. اوباما تنها در یک مصاحبه ی مطبوعاتی که به همراه آنجلا مرکر و در حاشیه نشست سران گروه 8 برگزار شد، و آن هم برای کاستن از فشار روزافزون افکار عمومی، روزنامه ها و کنگره آمریکا، بکارگیری خشونت بر علیه مردم ایران را محکوم کرد. در این وقایع، انگلیس نیز سعی کرد تا همسو با متحد خود حرکت کند. نخست وزیر بریتانیا، هیچگاه، به مانند سارکوزی یا صدر اعظم آلمان، نتیجه انتخابات ایران را به چالش نکشید و کشتار مردم را محکوم نکرد. گمان می کنم که حکومت اسلامی ایران در ترساندن غرب تا حد زیادی موفق شده است، تا جایی که خاویر سولانا، دیپلمات ارشد اتحادیه اروپا می گوید که منتظر آرام شدن وقایع پس از انتخابات ایران است، تا امکان از سرگیری مذکرات با این کشور فراهم شود. اما برخی کشورهای دیگر غربی این محدودیت ها را نداشتند. کشورهایی مانند فرانسه، و آلمان، که در مذاکرات هسته ای سال های پیش حضور داشتند، عملا نتوانسته بودند مانع برنامه های بلندپروازانه ایران شوند و بنابراین در مذاکرات احتمالی بعدی با سران ایرانی، نقش پررنگی نخواهند داشت. بنابراین، این دو کشور معذوریت و صرفه جویی اوباما را برای پرهیز از دخالت در وقایع ایران نداشتند، پس برای حفظ وجهه غرب نقش "آقا بده" را بر عهده گرفتند. سارکوزی در اولین موضع گیری رسمی یک مقام بلندپایه غربی، شدت سرکوب ها را نشانه حجم تقلب ها در انتخابات دانست و گفت که مردم ایران شایسته رهبران بهتری هستند. آنجلا مرکر حکومت سرکوبگر ایران را شبیه به حکومت آلمان شرقی توصیف کرد و از تلاش خود برای فراموش نشدن زندانیان سیاسی اخیر خبر داد. به همین ترتیب کشورهای دیگر، مانند ایتالیا، کانادا، و استرالیا، که هدف حمله تبلیغاتی رژیم ایران قرار نگرفته بودند، از خود عکس العمل نشان دادند. ایتالیا درهای سفارتخانه خود را در تهران به سوی مصدومین تظاهرات گشود و روزنامه های آن کشور بهترین پوشش را به تظاهرات اخیر دادند.
اما راهکار تلافی جویانه رژیم اسلامی در برابر کشورهایی که در طول چهار سال گذشته روابط خود را با ایران عملا به پایین ترین سطح رسانده اند، و نمی توان آنها را از توقف مذاکرات هسته ای ترساند، چه می تواند باشد. در این مورد فرانسه هدف اصلی است. کشوری که رئیس جمهور آن اعلام کرده که در هیچ نشستی با حضور احمدی نژاد شرکت نمی کند. بی شک شهروندان فرانسوی مقیم ایران، هدف هایی در دسترس هستند که می توان آنها را در عرض چند روز یا حتی چند ساعت مجبور کرد تا به هر جرمی اعتراف کنند، حتی اگر آن جرم جاسوسی و آن فرانسوی یک دختر 23 ساله باشد

۱۳۸۸ تیر ۱۶, سه‌شنبه

آقای خامنه ای! باور نمی کنی! من اکنون پر از امیدم

آقای خامنه ای! اول ما را خس و خاشاک خواندید، بعد گفتید اغتشاش گر هستیم. حالا بیشتر تحویل می گیرید. گفته اید که ما افسرده هستیم. این آخری را اتفاقا راست گفتید، اما بعد از آنرا غلط فرمودید. من سال هاست که افسرده ام. خیلی پیش تر از 22 خرداد 88

من از زمانی که فهمیدم در اطرافم چه می گذرد، پژمرده شدم. من از شنیدن خبر سنگسار وحشیانه دختران افسرده شدم؛ اصلا در تصورم نمی گنجید. من از شنیدن خبر کشته شدن یک زن و شوهرجوان، تنها به این علت که بسیجیِ قاتل نمی دانست اینها ازدواج کرده اند، افسرده شدم. من از خنده های سعید عسگر در دادگاه خرد شدم. من از اینکه سعید مرتضوی را به عنوان نماینده ایران به اجلاس حقوق بشر سازمان ملل فرستادید، دیوانه شدم، تا چند روز نمی توانستم بپذیرم که اینگونه مرا تحقیر کنند. من از رفتاری که با جوانان کردید، به اسم اینکه ارذل و اوباش هستند، تا چند روز منگ بودم. با چشم خود دیده بودم که جلاد شما، در مقابل دوربین تلویزیون شما، سعی می کرد تا استخوان آرنج آن جوان را خرد کند. بعدها فهمیدم که آن جوان لات و قمه کش نبوده، بلکه یک مبارز کرد مسلح بوده است. من از دروغ های آشکار مترسک تو، احمدی نژاد، به تنگ آمده بودم. من از دریدگی زن آن مردک ، الهام، افسرده شدم، نمی دانم کدام را بگویم. من نمی توانستم درک کنم که چه کسی، با چه تفکری، می تواند یک جوان را برباید، بکشد و بعد تنها جای قبرش را به خانواده اش نشان دهد. امیدرضا را فقط به خاطر یک نوشته، یک وبلاگ، دو روزه در زندان کشتید؛ یادتان هست؟ چطور توانستید بدون اطلاع مادر دل آرا دارابی، او را در زندان دار بزنید. شاید، آخرین لحظه با مادرش حرفی داشت. چطور توانستید خانواده ندا آقا سلطان را مجبور کنید تا خانه خود را ترک کنند! آیا کشتن دخترکشان کافی نبود؟

آقای خامنه ای! خلاصه بگویم، من از رفتار وقیحانه تو، از ولایت وقیح افسرده شدم. این سال ها را با دوا و دکتر گذراندم، افاقه نمی کرد. اما چند روزی است که من دیگر آن آدم قبلی نیستم، صبح ها با امید برمی خیزم، صبحانه کاملی می خورم و وقتی از خانه بیرون می زنم، سرشار از امیدم. زندگی من اکنون هدفی دارد، هدفی به غایت پرمعنا و مقدس! هر روز که از خانه بیرون می آیم، به نیت پایین کشیدن تو، تو مردک وقیح که حالا شیفته قدرت شده ای، تو مردک خرفت، که حالا تشنه خون شده ای، گام بر می دارم. آقای خامنه ای! من اکنون پر از امیدم، و تا تو را ذلیل نبینم، آرام نمی نشینم

۱۳۸۸ تیر ۱۵, دوشنبه

برای بقای جنبش سبز و غلبه بر این حکومت موذی، باید متحد باقی بمانیم

تا یک ماه قبل از انتخابات 22 خرداد، حتی خوشبین ترین تحلیل گران گمان نمی بردند که یک همبستگی ملی، میان ایرانیان، بوجود آید تا چه رسد به اینکه انتظار یک همبستگی بین المللی را داشته باشند. اگر پس از چهار هفته سرکوب گسترده و وحشیانه رژیم، هنوز سرپا هستیم و امید داریم، علتش همین وحدت و یکپارچگی است. اما هر روز ترک هایی بر پیکر این دستاورد بزرگمان ایجاد می شود که اگر ادامه یابد، باز خواهیم گشت به آن جامعه ایرانی متشتت در درون، و منزوی در جهان، با افسردگی دوچندان. نگرانی من از این است که ما هر روز دایره همفکرانمان را تنگ تر می کنیم و عده ای را با دلایل مختلف از خود می رانیم. در ایم مقاله در مورد ابعاد بین المللی و ملی این خودزنی بزگ به بحث می پردازم

ابتدا، ما با رجوع به یک استراتژی کهنه، متعلق به دوران اصلاحات، خود را از حمایت دولت های غربی محروم کردیم. در برابر حملات تبلیغاتی رژیم، منفعل شدیم و خود از سران دولت های غربی که در ابتدا حکومت ایران را به شدت محکوم کرده بودند، مصرانه خواستیم که حل مساله ایران را به خود ما بسپارند [1]. اما اکنون شاهدیم که تشویق دولت غربی به عدم حمایت از حرکت مردم باعث نشده که ما از تهمت حکومت اسلامی در امان باشیم. همین حالا، دستگیرشدگان برای اعتراف به وابسته بودن تحت شکنجه نیستند. اما اگر همان روند اولیه محکومیت های دولت ایران، که توسط سارکوزی و مرکل آغاز شده بود، ادامه پیدا می کرد، شاید اکنون، نهضت مردم چند گام جلوتر بود. در تایید ادعای خود، اشاره ای می کنم به عقب نشینی مفتضحانه رژیم ایران در مساله بازداشت کارمندان ایرانی سفارت بریتانیا. جاییکه یکصدایی دولت های اروپایی تا حد زیادی موفقیت آمیز بوده است. این اتحاد در مقابل سرکوب مردم ایران نیز در حال شکل گیری بود؛ اما همانطور که ذکر شد، یک استراتژی منسوخ شده، بهانه ای به دست دولتمردان غربی داد تا از ترس بسته شدن راه مذاکرات هسته ای، منافع مردم ایران را قربانی کنند

در گام بعد، ما در برابر سلطنت طلبان و مجاهدین -که قصد سوار شدن بر امواج جنبش سبز ردم را داشتند- موضع گرفتیم و بر مرز میان خود با ایشان تاکید نمودیم. نگارنده موافق دور کردن رجوی ها و رضا پهلوی از جنبش مردم ایران است، ولی به یاد داشته باشیم که ما با اصرار چندباره بر این خط کشی ها راهی را آغاز کردیم که ادامه آن، اکنون، کم کم دارد به بروز شکاف هایی در جبهه ضد دیکتاتوری می انجامد. اخیرا مقالاتی خوانده ام راجع به رنگ سبز و رهبری موسوی. اینکه موسوی، کروبی، و خاتمی همگی مهره های رژیم هستند، پس ما به چه دلیل باید قربانی اهداف آنها شویم! شعار "الله اکبر" گفتن به چه درد می خورد. یا مثلا محسن سازگارا که در این چند روز مدام برنامه های ضبط شده پخش می کند، همان است که قبلا در فلان مورد و فلان مورد راهنمایی های اشتباه کرده است و گذشته اش، چنین و چنان است [2]ا

دوستان! شاید در این مورد هنوز دیر نشده باشد. ببینید! رنگ سبز اکنون دیگر رنگ موسوی نیست، رنگ همه ماست. رنگ جنبش ماست. چند روز پیش تظاهراتی مردمی در پراگ برگزار شد[3]. همه خارجی بودند و سبز پوشیده بودند. آیا آنها به خاطر موسوی اینچنین کرده اند؟ آیا آنها اصلا موسوی را می شناسند؟ مردم به فرمان موسوی شعار "الله و اکبر" دادند، اما دیشب یک در میان "مرگ بر دیکتاتور" هم می گفتند. "مرگ بر بسیجی" می گفتند. موسوی اکنون بخواهد یا نخواهد با خواسته های رادیکال تر مردم روبرو شده است. او اکنون تحت فشار است که جنبش را مختومه کند. این ما هستیم که باید به زور او را به دنبال خود بکشیم. برای اینکه جنبش به یک رهبر احتیاج دارد. من با نقد موسوی، تصحیح تصمیمات او و یا تحلیل و تعمیم گفته هایش- با توجه به اینکه او نمی تواند بطور واضح حرف بزند-موافقم، من قبول دارم که تقدس بخشیدن به موسوی، آنچنان که در مورد خمینی عمل کردیم، اشتباه است. اما با بی رهبر کردن این حرکت شدیدا مخالفم و گمان می کنم این کار تنها به نفع رژیم است و مسلما توسط آنها نیز تایید و ترویج می شود . اگر ما موسوی را کنار بزنیم، خاتمی را ترسو بنامیم، کروبی را به علت مقید بودن به نظام از خود برانیم، سازگارا را به بهانه ایده مزخرفش در مورد کور کردن دوربین های امنیتی در مترو ها تکفیر کنیم، پس دیگر چه کسی می ماند، متفکران ما را هم که زندانی کرده اند. امروز خود من بعد از خواندن مقاله ای دوستی [2] با اکراه به سراغ دیدن ویدئوی 5 جولای سازگارا رفتم. ولی هر چه گشتم، مطلب بدی در آن نیافتم. به شهرستانی ها گفت که در جهت گسترش اعتراضات در سطح کشور بکوشند تا نیروهای سرکوبگر در تهران متمرکز نشوند. گفت که اگر دوست ندارید سر قبر خمینی بروید، هر جاییکه فکر می کنید خوب است اعتکاف کنید. فقط نگذارید مسجدها محل سازماندهی نیروهای سرکوبگر شوند. گفت با توجه به امکان گماشته شدن مامورین حکومت در متروها، دیگر برای تظاهرات برق آسا آنجا را انتخاب نکنید اما همچنان از مترو برای جابجا شدن سریع استفاده کنید. گفت الله اکبر، و راهپیمایی 18 تیر وسیله است برای حفظ همبستگی و قدرت نمایی. دوستان عزیز! کجای این حرف ها ایراد دارد؟

در پایان باید عرض کنم که ما تاکنون چند خطر را از سر گذرانده ایم. نخست آنکه موسوی با میانه روی توانست وحدتی را در میان ایرانیان ایجاد کند، که البته درایت اصلاح طلبان داخل و ایرانیان خارج، در چشم پوشی از برخی اشتباهات او در گذشته، و دوری از شعارهای رادیکال در جنبش، در موفقیت این طرح بسیار تاثیرگذار بوده است. راهی که خاتمی هوشیارانه به مردم نشان داد. خطری گسیختگی میان ایرانیان داخل و خارج کشور نیز، با حماسه خارج نشینان خنثی شد. آنها چنان عاشقانه و خالصانه از جنبش حمایت کردند، که عناصر نفوذی حکومت خفه کردند
اما ما هنوز با نیرنگ های مختلف نیروهای رژیم در همه جا روبرو هستیم. همه ما باید از اشتباهات پیشین همسنگران خود، بگذریم، تا حلقه یاران محدود نشود. بیاد داشته باشیم که شعار محوری ما مبنی بر " رای من را پس بده"، کمی رنگ باخته است، یا باید دست از کار کشید ومنتظر سرکوب و اختناق گسترده بود یا باید هوشمندانه به بقای جنبش اندیشید

۱۳۸۸ تیر ۱۳, شنبه

فلسطینی ها در برابر مردم ایران! /ت

مردم ایران چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب (فارغ از اینکه طرفدار این رژیم باشند یا نه) از مردم فلسطین و غزه و شیعیان جنوب لبنان حمایت کردند. در مقابل آنها اکنون در تمام سایت ها و وبلاگ ها، در فیس بوک و . . . می گردند و مردم ایران را اغتشاش گر و فریب خورده معرفی می کنند، می نویسند که موسوی عامل موساد است و به طرفداران موسوی فحش می دهند. ای تُف به شرفتان که نمک می خورید و نمک دان می شکنید. اگر خامنه ای به شما پولی می دهد، نه از ارث پدری، که از پول همین مردم ایران می دهد! شما در زمان جنگ ایران و عراق هم از صدام حمایت کردید. اکنون هم نیروهای حماس و حزب الله در کنار نیروهای رژیم، به وحشیانه ترین شیوه، حرکت مردم ایران را سرکوب می کنند.

۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه

اطلاعاتی راجع به شرکت مهندسی افق توسعه صابرین، وارد کننده دستگاه های ایجاد پارازیت در شهرهای ایران



شرکت "مهندسي افق توسعه صابرين" وابسته به بنیاد تعاون سپاه است. این شرکت در كشورهاي آلمان، انگليس، چين، مالزي، دبي و سنگاپور كانال خريد دارد و با دارا بودن کارت بازرگانی خارجی، درشرایطی که ایران به علت تحریم ها قادر به خرید تجهیزات خاص نیست، نیازمندی های ارگان های اطلاعاتی ایران مانند حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران را فراهم می کند. زمینه تخصصی شرکت صابرین، واردات دستگاه ها و قطعات ارتباطاتي، دوربين و همچنین ميكروفنهاي مخفي است. تجهیزات لازم برای ایجاد اختلال در دریافت کانال های ماهواره ای (دستگاه های تولید پارازیت) که از جمله در بالای برج میلاد نصب شده است، توسط همین شرکت خریداری شده است (شکل ها را ببینید). بنياد تعاون سپاه در سال‌1367 تأسيس گرديد و تمامي سرمايه‌هاي اين بنياد در اختيار خامنه ای است. با ابلاغ خامنه‌اي به مجلس، و پس از تصويب مجلس، شورايعالي مالياتي، بنياد تعاون سپاه را از ماليات معاف كرد. در جريان خصوصي‌سازي در سال‌1368، بنياد تعاون سپاه بسياري از واحدهاي دولتي را در اختيار گرفت، از‌جمله گروه خودرو‌سازي بهمن به بنياد تعاون سپاه واگذار گرديد

۱۳۸۸ تیر ۱۱, پنجشنبه

تحریم اس-ام-اس، پاسخ به رژیمی که قصد تحقیر مردم را دارد: ما می توانیم، ما ذلیل نشده ایم، ما خس و خاشاک نیستیم

بعضی از دوستان در بالاترین، با تحریم اس-ام-اس مخالفند. فیدل می گوید: "احمقانست، اين کاريه که اونا [رژیم ایران] انتظارش رو دارن،" اَداتس هم ضمن مخالفت با پیشنهاد تحریم اس-ام-اس می گوید "شما مثلا اگه میخوای به خانوادتون خبر بدی که رسیدی به مقصد اگر زنگ بزنی بنفع مخابراته یا اس ام اس بدی؟!" (تمام نظرات را اینجا، اینجا و اینجا ببینید) اما اجازه بدهید که در پاسخ به آنان که مخالف هستند بگویم: این روزها مردم در داخل ایران به شدت افسرده هستند، و این دقیقا یکی از اهداف کودتاچی ها است. رژیم ایران قصد تحقیر مردم را دارد. یکی از اهدافش این است که به مردم بگوید: "شما هیچ کاری نمی توانید بکنید." چنانچه این باور بر ما چیره شود، از درون متلاشی می شویم و این بسیار دردناک تر از اتفاقات اخیر است. من درک می کنم که با "الله اکبر" گفتن، آب از آب تکان نمی خورد، اما می دانید؟ اگر شب ها این کار را نکنیم، اتحاد میان مردم، که شاید یکی از مهم ترین نتایج این انتصابات باشد، از بین می رود. رژیم حتی همین الله اکبرها را برنمی تابد. بسیجی ها به کوچه ها می آیند و شیشه همه ماشین ها را خرد می کنند. من می فهمم که پیامک وسیله ارتباطی مهمی است، اما تحریم آن کم هزینه ترین راه برای بقای جنبش ماست، تا همه باور کنیم که ایران هنوز نفس می کشد، ما هنوز زنده ایم، ما ذلیل نشده ایم، ما خس و خاشاک نیستیم
از طرف دیگر، سیستم تلفنی ایران به شدت تحت کنترل است، و در شرایط عادی نمی توان از آن برای اطلاع رسانی استفاده کرد. در شرایط بحرانی هم، که مردم حاضرند تا خطر کنند، این سامانه قطع می شود. پس به چه دردی می خورد؟ تحریم پیامک بیش از آنکه به دولت ضرر مالی برساند، سبب روحیه گرفتن مردم می شود، لطفا درک کنید. من و خیلی ها در ایران، می خواهیم بگوییم که ما هنوز سرپا هستیم

۱۳۸۸ تیر ۱۰, چهارشنبه

یک تیر و دو نشان: اس-ام-اس را تحریم می کنم، و تنها با فرمان رئیس جمهور موسوی، تحریم را می شکنم

دوستان!
ابتدا از خواندن نامه موسوی بی رمق شدم! آخر تازه امروز رنگ سبز خریده بودم، که شهرمان را رنگ کنم؛ فکر می کردم، خدایا! حالا با این دو سطل رنگ 4 کیلویی سبز روغنی و اینهمه تینر چه کنم!
اما مانند چند سال اخیر، بعد از این ضربه سنگین، حالا چند دقیقه ای است که دوباره به حال آمده ام! پوستم کلفت تر از قبل شده است. راستش را بخواهید از نیروی شما نیرو گرفتم. از اظهارنظرهای مثبت شما نیرو گرفتم، حالا حالم اینقدر خوب است که می خواهم نظر هم بدهم ;)
می خواهم پیشنهاد کنم که اس-ام-اس را تحریم کنیم. مگر ما بازیچه ی این رژیم هستیم که هر وقت دلش خواست اس-ام-اس را وصل کند، تا با پولش بسیجی اجیر کند و هر وقت دلش خواست آنرا قطع کند و جیره خوارانش را به جان عزیزان مردم بیندازد.
پیشنهاد دومم هم این است که موسوی را مجبور کنیم که رهبر بماند. به این ترتیب که، تمام تصمیمات دولت ا.ن. را وتو می کنیم، مگر آنکه دولت موسوی آن را تایید کند، باید یک جور مبارزه منفی را شروع کنیم. اگر موسوی تحت فشار باشد و حرفی نزند، ما به تحریم ادامه می دهیم و اگر رسما فرمانی صادر کند، عملا رهبری را بر عهده گرفته! یعنی یک تیرو دونشان، که همیشه برایمان برد-برد است