۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه

آیا حافظه ی من اینقدر ضعیف است که دروغ آشکار تو را باور کنم؟


اخیرا تابلوهای تبلیغاتی موسسه ی قوامین وابسته به نیروی انتظامی را در چند شهر ایران دیده ام که در آن یک مامور پلیس دارد به یک دختر دانش آموز گل می دهد یا از او گل می گیرد، خوب نمی دانم! در بالای این تابلو نوشته شده که "هدف من امنیت و آرامش توست". 
اما من هر بار که این تابلو را می بینم حس می کنم که دارد به من دروغ می گوید. فورا یاد همسرم می افتم که هربار گشت ارشاد می بیند، دستم را می کشد و مسیرش را از ترس عوض می کند. یاد مراسم روز زن در میدان هفت تیر تهران و فاطی کاماندوی پلیس می افتم. یاد پلیسی می افتم که  با لگد زنان و دختران مشتاق دیدن فوتبال را از جلوی استادیوم آزادی پراکنده می کند. یاد آن فیلم یوتیوب بعد از انتخابات می افتم که شاید همین پلیس مهربان تابلوی تبلیغاتی نیروی انتظامی، شاید همین پلیس با باتوم به سر یک دختر می کوبد و دختر نقش بر زمین می شود. آیا اینها اینقدر ابله هستند که فکر می کنند من دروغشان را باور می کنم؟ صحنه ی جان دادن ندا و عکس معصوم ترانه موسوی تا آخر عمر جلوی چشمان من است. من هرگز جنایات پلیس و سپاه و بسیج را فراموش نمی کنم.