۱۳۹۰ شهریور ۱۴, دوشنبه

آیا حکومت ایران دوام می آورد؟ فکر مدیران مخابرات ایران را بخوانید



افتضاحی که شرکت مخابرات سیار ایران -واگذار شده به سپاه- به بار آورده، محدود به آنتن ندادن تلفن های همراه، و ارتباط های اشتباه تلفن ثابت نیست. شاید اوج بی لیاقتی اینان را می توان در سیم کشی های جعبه های تلفن درب خانه ها مشاهده کرد. از سه سال پیش، برای اتصال دو سیم در این جعبه ها، دیگر از قطعه ای به نام "عدسی" استفاده نمی شود؛ و به جای آن سیم ها به هم پیچانده می شوند. چنین اتصالی در مجاورت باران و رطوبت، مدتی کوتاه دوام می آورد. این عکس تنها نمونه ای از چنین سیم کشی است. اما نکته ی مهم اینجاست: آیا سیستمی که اینطور کار می کند، آینده ای را برای خود متصور است؟ به نظر من خیر. اینها می دانند که رفتنی هستند، اما متاسفانه تا آخرین لحظه ایران را چپاول می کنند و سرآخر زمینی سوخته را به مردم وا می گذارند.

۱۳۹۰ مرداد ۳, دوشنبه

ابن همه دلتنگی؛ اما، من از پا در نمی آیم

کیمیا شریف
دوباره صحنه صحنه ی زیباترین شب زندگیم رو مرور می کنم،با مرورش همون لذتها با همه وجودم برام زنده می شه،میخواستم فراموش کنم همه ی سختیهایی رو که آدمها بهش دچارند،اما وقتی دیدم پیرمردی با پشت خمیده توی پمپ بنزین ساعت 1 بامداد،هنوز بیدار بود و کار میکرد، ابر خاطراتم کمرنگ شد. وقتی شنیدم به همکارش می گفت:خدا نصیب کافر نکنه،دارند پسرش رو به قتلی محکوم می کنند که گناهی توش نداره، دیگه بند خیالبافی هام پاره شد و برگشتم به زمین خودمون،جایی که سایه تاریک تلخکامی همه فضا رو پر کرده. دوباره به فکر فرو رفتم اما نه فکر شب عروسی و لباس عروس. این شوک من رو مشغول خودش کرده بود جوری که حتی وقتی همسرم صدای موسیقی رو زیاد می کرد،یادش کمرنگ نمی شد.
جلوتر که اومدیم  جوونی رو دیدم که تا کمر توی زباله دونی کنار خیابون بود، با لباس هایی که کاملا گویای حال و روزش بود.انگار با هر قدم که پیش می رفتیم تلخی قرار بود جای خودش رو بیشتر باز کنه، حال و روزم تکمیل شد وقتی متوجه شدم کلی ماشین پلیس،خیابون میرداماد رو بسته اند. روسریم و کشیدم جلو، همیشه وقتی اثری ازشون می بینم، قلبم توی سینه به لرزه می افته، فقط به این دلیل که این ها کسانی هستند که انسانیت و شرافت تورو نشونه می رند، به خودشون اجازه می دهند تحقیرت کنند. اما وقتی فهمیدم این بار نه فقط انسانیت و شرافت، بلکه شعور تو رو هم به چالش گرفتند، صحنه های پیرمرد توی پمپ بنزین و اون جوون توی سطل آشغال برام دردناکتر شد،چون یک سری دلقک رو دور خودشون جمع کرده بودند تا با مسخره کردن عقیده و انتخابمون، ما رو له کنند و نشون بدند کاری از ما بر نمی آید، به خیالشون: همینه که هست! در مورد تبلیغات قبل از انتخابات فیلم می ساختند و گروه حامی میرحسین رو مسخره می کردند.

۱۳۹۰ تیر ۲۰, دوشنبه

کارگر نان ندارد، بسیجی شرف ندارد




شرایط زندگی در ایران هر روز سخت تر می شود. در این روزها با ماهی یک میلیون تومان، به سختی می توان یک زندگی متوسط دو نفره داشت. حالا شما فکر کنید که یک کارگر که نان آور یک خانواده ی پنج نفره است و ماهی 350 هزارتومان حقوق میگیرد، چه حالی دارد! پس آفرین به اکثریت قشر کارگر که در این شرایط شرف خود را، مانند آن بسیجی، نمی فروشد. درود بر کارگران شریف! ننگ بر بسیجی ها و سپاهی ها و هرچه آدم خودفروش.

۱۳۹۰ تیر ۳, جمعه

فوتبال ایران: مدلی کامل و دقیق از کشوری رو به زوال به اسم ایران

امروز تیم فوتبال امید کشورمان به علت ضعف مدیریت و اشتباه فاحش مسولین فدراسیون فوتبال و مربیان تیم در استفاده از یک بازیکن دو اخطاره به آسانی حذف شد. دیروز هم تیم فوتبال زنان ایران به علت عدم تایید پوشش آنان از ادامه ی مسابقات محروم گردید. شایعاتی وجود دارد که به دنبال فشارهای وارد آمده از طرف برخی از به اصطلاح مراجع تقلید، مسولین کشور خیلی هم راغب به ادامه کار تیم زنان نبوده اند و نفرستادن لباس تیم به فیفا برای گرفتن تاییدیه، خیلی هم اتفاقی نبوده است. اما اینها تمام ماجرا نیست. ورزش ایران و به خصوص فوتبال آن به علت تصدی مدیران بی لیاقت، خانه نشین کردن افراد کاردان، رانت بازی و تبانی، فساد و دروغ، تصویب قانون های سلیقه ای به قهقرا می رود. این البته خیلی هم تعجب آور نیست. به هرحال باید همه چیزمان به همه چیزمان بیاید. نمی شود کشوری که دارد به ورطه ی نابودی می رود، در عرصه ی ورزش موفق شود. به همین بهانه، در ادامه به ذکر برخی شباهت های موجود بین فوتبال و وضعیت اسفبار کشور می پردازیم. به نظر نگارنده، فوتبال ایران مدلی کامل و دقیق از ایران امروز است.
حضور سپاه و سرداران آن در جایگاه تیم داری و همچنین مدیریت لیگ همانند نفوذ آنان در دولت، مجلس، شهرداری ها، شرکت ها و سازمان های خصوصی شده و . . . چنبره ای است اختاپوسی که جز به زایل شدن فرصت ها و منافع ملی نیانجامیده است. به عنوان مثال، مدیرعامل بسیاری از تیم های لیگ برتری در حال حاضر سپاهی هستند. سردار عزیز محمدی به ریاست سازمان لیگ گماشته شده است. پول های بادآورده ی سپاه به برخی از تیم ها از جمله تراکتورسازی سرازیر شده است و بسیج در لیگ تیم داری می کند.
تصویب قوانین خودسرانه و سلیقه ای برای کنترل بی نظمی های بی شمار ناشی از ضعف مدیریت، هم در فوتبال و هم در کشور، راه را برای رانت خواری و باندبازی عوامل وابسته باز کرده است که در نتیجه آن ثروت ملی به تاراج رفته است. تصویب منشور اخلاقی برای اهالی فوتبال و تنظیم سقف قرارداد برای فوتبالیست ها از جمله ی همین قوانین است.
سیاست زدگی آن هم ابتلا به کثیف ترین نوع سیاست، که مملو از دروغ و استبداد و دزدی و تبانی است در اداره ی کشور و به همین ترتیب در مدیریت فوتبال کار را به جایی رسانده که انتصاب در پایین ترین رده های مدیریتی توسط رده های بالایی قدرت و براساس منافع شخصی یا گروهی صورت می پذیرد. تا جایی که مربی تیم ملی با نظر احمدی نژاد انتخاب می شود. همانطور که وزیر اطلاعات با نظر خامنه ای منصوب می گردد. و همچنین، همین سیاست زدگی است که پای نماینده های مجلس را به حوزه ی فوتبال باز می کند. جاییکه یک نماینده برای رای آوردن در دور بعدی اتخابات، یک تیم را یک شبه از یک شهر  به حوزه ی انتخابی خود منتقل می کند.
در مقابل تمام این فسادها و به عنوان شباهتی دیگر، حکومت کوچکترین اعتراضی را برنمی تابد. ترس حاکمیت از مردم و سرکوب شدید اعتراضات، منحصر به خیابان ها نیست و جو پلیسی حاکم در جامعه، در استادیوم ها نیز دیده می شود. لیدرها سعی در هدایت تماشاچی ها دارند و نیروهای ضد شورش با تجهیزات کامل، از جمله باتوم و گاز اشک آور سعی در ایجاد رعب و وحشت در بین تماشاچی ها دارند. تماشاچی هایی که خیلی زود نامشان تماشاگرنما و صدایشان در پخش تلویزیونی خفه می شود. به همین ترتیب، ظلم و تبعیضی که در جامعه و درحق اقشار آن از جمله زنان و تهیدستان روا می شود، در فوتبال به گونه ای غیرقابل انکار قابل مشاهده است.
اما، شباهت ها محدود به سیاست زدگی و معلول صرف سلطه ی حکومت در تمام امور کشور از جمله فوتبال نیست. از آنجا که اهالی فوتبال از همین مردم ایران و از جنس خود ما هستند؛ تمام نابه هنجاری هایی که در جامعه وجود دارد، در فوتبال هم دیده می شود. منتهی بی پرده  و آشکار. کافی است مدتی به برنامه ی 90 نگاه کنید تا دروغ و ریا و چاپلوسی و باندبازی را که در بین مردم جامعه ی ما رواج یافته است در آینه ی مصاحبه ها و خبرها و اتفاقات فوتبالی ببینید.  ببینید تماشاگران فوتبال ایران چگونه از یک انسان معمولی بت می سازند، چگونه او را به عرش می برند و بعد چگونه با سر به زمین می کوبند و لجن مالش می کنند. این همان رفتار آشنایی است که در جامعه ی ما اتفاق می افتد.
آری این است فوتبال ما که با یک دو دو تا چهارتای ساده شکستش قابل پیش بینی است. آری! اینجا ایران است و کشورمان در حال زوال. و به قول ناصرالدین شاه همه چیزمان به همه چیزمان می آید.

۱۳۹۰ تیر ۱, چهارشنبه

چه کسی مجسمه ها را می دزدید؟

وقتی سال پیش دقیقا همین روزها خبر تعرض عده ای از اراذل و اوباش به یک دختر بدحجاب در منطقه ی خاوران تهران را شنیدم، و بعد فیلم آنرا دیدم، ناخودآگاه یاد کارهای طالبان افتادم. همین که در مدرسه های دخترانه گاز سمی پخش می کنند تا دختران را از مدرسه رفتن پشیمان کنند. یاد آن افتادم که همین جمهوری اسلامی در شیراز، شهر گل و بلبل و شراب، مشروب ارزان و البته سمی توزیع می کرد تا مردم کر و کور و کشته شوند و درس عبرتی شوند برای دیگران. همان موقع باورم را نوشتم و گفتم که فیلم حمله به دخترک در کنار پایگاه بسیج منطقه ی خاوران، سناریویی است که البته خیلی با عجله نوشته شده و چندین ناشیگری واضح دارد. من در آنجا اهداف بانیان این کار و پخش گسترده ی فیلمش را نیز بطور مشروح ذکر کردم. از جمله توجیه طرح عفاف، ایجاد تفرقه بین مردم بالاشهر و پایین شهر، انحراف اذهان از سالگرد انتخابات دروغین 88، و . . .. امسال هم در آستانه خرداد، خرداد حوادث، باز از همان خبرها می آید و اینها چقدر وقیح هستند که از هیچ جنایتی ابایی ندارند و چقدر ابله هستند که نمی فهمند دست خون آلودشان از زیر آستینشان پیداست. در محوطه ی دانشگاه، در محوطه ی خوابگاه دختران دانشگاه مشهد به دختری که معمولا آرایش می کرده تجاوز می کنند، تا درس عبرت شود. تا موضوع گندکاری رابطه ی رهبر و مترسکش فراموش شود. تا حواس معترضین در آستانه ی خرداد به موضوع دیگری جلب شود. تا باز این فکر را ترویج کنند که اگر حجاب نداشته باشی مورد تجاوز قرار می گیری. من محیط خوابگاه دختران را در دانشگاه مشهد دیده ام، قاطعانه می گویم: بسیار بعید است که عده ای لات بتوانند بدون هماهنگی با نگهبانی و حراست، به آن محیط نفوذ کنند و چنین جنایتی بیافرینند. در عوض می دانید یاد چه می افتم؟ یاد همان دخترکی که چون روبنده نبسته بود، به دست طالبان اسیر شد و آنان بینی دخترک را بریدند. عکس وحشتناک آن دختر را بر جلد مجله ی تایمز هرگز فراموش نمی کنم. مزدوران رژیم ایران به فاصله ای کوتاه و در ادامه ی برنامه ی شومشان، به یک میهمانی در اطراف اصفهان حمله می کنند و به زنان مردم در مقابل شوهرانشان تجاوز می کنند. می دانید یاد چه می افتم؟ یاد حمله ی طالبان به مینی بوس حامل رای دهندگان افغانی. انگشت هر کسی را که جوهری بود، می بریدند تا دیگر کسی رای ندهد. اینجا هم جنایت می کنند تا دیگر کسی در باغ میهمانی نگیرد. چند روز پیش دوباره عده ای دست جمعی به یک زن روستایی که اخیرا از همسرش جدا شده بود تعرض کرده اند. پلیس بی آبرو و دستگاه قضایی فاسد ایران به علت وجود نداشتن شاکی خصوصی متهمان را آزاد کرده اند. امروز خبر آمده بود که پس از بالا آمدن گند ماجرا یک نفر دستگیر شده و اتفاقا بسیجی هم هست. واما دوباره خبر جدید، از جنایتی دیگر می گوید. در گرگان به دختری تجاوز کرده اند و بعد او را در جنگل خفه کرده اند. ناخودآگاه یاد خبری از یک وبلاگ وابسته به رژیم می افتم. یک آخوندی در قم، خیلی وقت پیش همه ی این حوادث را پیش بینی کرده بود. مثل پیش بینی های دیگری که می کنند. مثلا از یک سال جلوتر، یک نفر از اینها که نوک دماغ خود را هم به زور می بیند، پیش بینی می کند که در انتخابات 88، احمدی نژاد با 24 میلوین رای بر رقیبانش پیروز می شود. آری! یک آخوندی به اسم توکل هم، خیلی وقت پیش گفته بود که اگر بخواهد سایه ی ولی فقیه از سر مردم ایران کم شود، ناموس مردم نیز در امان نخواهد بود. اما در واقع این یک پیش بینی نیست. این یک تهدید آشکار است. من اعتقاد دارم که این جنایت ها کار جانیان جمهوری اسلامی است. فقط از اینها برمی آید و اهدافشان نیز کاملا واضح است. مگر دو سال پیش در جلسه بسیجی های رزمی کار ذولفقار قریب به این مضمون نگفته بودند که: ناموس اینها بر ما مباح است و باید کشور را برای مردم ناامن کنیم. یک سال تمام بود که در تهران مجسمه می دزدیدند و غصه ی کی بود کی بود من نبودم را علم کرده بودند. کمیته تشکیل داده بودند که مثلا دزد بگیرند. حالا می بینید؟ مجسمه ی آرش کمانگیر را در ساری با دستور دادستان، همچون دزدان، شبانه بار تریلی می کنند و می برند. این را که دیگر خودشان معترفند. شک نکنید که همین ها در تهران مجسمه می دزدیدند. چرا این بار اعتراف کردند؟ نمی دانم! شاید مشکل است که کسی باور کند که دزدان معمولی بتوانند مال دزدی را بار تریلی کنند. و باز همین ها هستند که بزرگترین نقاشی دیواری را یک شبه محو می کنند. فقط یک حرف می ماند و آن اینکه طالب ها شرف دارند به جمهوری اسلامی. این جانیان روی طالبان را سفید کرده اند.

۱۳۹۰ خرداد ۲۸, شنبه

ترفند حکومت برای جلوگیری از شعارنویسی مردم

جنبش سبز از بدو تشکیل، اخلاق را سرلوحه ی تمام برنامه های خود قرار داده است و البته حکومت ایران از این منش در بسیاری از موارد سواستفاده کرده است. حتی در فاز برنامه ریزی های جنبش، هر پیشنهادی به سرعت توسط دوست و دشمن با انواع و اقسام انتقادها روبرو می گردد. دوستان که طرح را از زوایای مختلف نگاه می کنند تا مبادا ضرری متوجه احدی، ولو یک مزدور گردد. نفوذی ها هم که بلافاصله طرح را تخطئه می کنند.

از مدتی پیش شهرداری تهران از همین حس و منش ما سو استفاده کرده تا حجم شعارنویسی ها را کاهش دهد. شهرداری سعی دارد تا در و دیوار محل ها مناسب برای شعار نویسی را با پوستر های هنری و کاشی کاری و نقاشی های مختلف بپوشاند با این فرض که یک سبز به علت حفظ این آثار و برای پرهیز از صدمه زدن به آنها، از شعارنویسی بر آنها خودداری خواهد نمود . در تازه ترین اقدام، شهرداری تمام پُست های برق و تلفن را سیاه رنگ کرده و مثلا به آنها طرح کتابخانه داده است.

۱۳۹۰ خرداد ۲۱, شنبه

عکس هایی از شعارنویسی برای دعوت مردم به تظاهرات 22 خرداد، دومین سالگرد انتخابات ننگین 88

من شهادت ترانه و امیدرضا میرصیافی رو فراموش نمی کنم. من هرگز شهادت ندا و سهراب رو فراموش نمی کنم. من شهادت هیچ کدوم از همسنگر های خودم رو فراموش نمی کنم. من جنایتی که سگان ولایت دیروز در انزلی کردند رو هم فراموش نمی کنم. من برای فردا 22 خرداد شعار می نویسم و تبلیغ می  کنم. من فردا برای تمام ظلم ها و تبعیض هایی که  به هم میهن ها و همشهری های من شده، به خاطر تمام جنایاتی که در حق زنان و جوانان و کارگران  و دانشجویان این مملکت شده، به خاطر خودم ، به خاطر تو به خیابان خواهم آمد.



۱۳۹۰ خرداد ۱۴, شنبه

عکس و خبر از اوضاع سوم هاله سحابی در اطراف حسینیه ارشاد، ساعت 18 تا 20


حدود ساعت 18 فقط نیروهای پلیس در محل دیده می شوند. مردم در سر کوچه ها در گروه های چند نفری منتظر هستند. مغازه ها به علت تعطیلی مردن خمینی همه بسته هستند و این، کار را برای برگزاری تظاهرات سخت کرده است، چون هیچ بهانه ای برای حضور در آنجا وجود ندارد. حوالی ساعت 19 تعداد مردم خیلی زیاد شده. حالا دیگر لباس شخصی ها کاملا به صحنه آمده اند و مشخص است که کنترل اوضاع از پلیس گرفته شده و به آنها سپرده شده است. چند ون نیروی انتظامی پر از آدم هایی است که بدون هیچ دلیلی بازداشت شده اند. لباس شخصی ها یک زوج را که با روسری و پیراهن سبز در پیاده رو رد می شدند دستگیر کردند و بعد از جر و بحث آنها را از هم جدا نموده به داخل دو ون بردند. دختر دیگری که مچ بند سبز داشت نیز دستگیر شد. در تمام کوچه های منتهی به محل، لباس شخصی ها با انواع و اقسام تیپ ها از تیپ حزب اللهی گرفته تا تیپ های مد روز با بی سیم  و بدون آن در حال گشت زنی هستند. حوالی ساعت 19:30 ترافیک شدیدی در تمام مسیرهای منتهی به حسینیه ی ارشاد ایجاد شده است. ماشین ها به نشانه ی اعتراض بوق می زنند. گارد ویژه و نیروی انتظامی وانمود می کنند که در حال یادداشت پلاک ماشین های بوق زننده هستند، اما تعداد ماشین ها آنقدر زیاد است که عملا پلیس نمی تواند جلوی آنها را بگیرد. ساعت 20 لباس شخصی ها در خیابان شریعتی تا متروی قلهک و میرداماد پراکنده اند و در عوض نوجوان هایی ژولیده با لباس های کثیف که کاور پلیس را بر تن کرده انددر طول خیابان چیده شده اند.
توضیح: فیلم برداری و عکاسی در این روز بسیار دشوار بود و تنها توانستم همین دو عکس را از بین فیلم ها استخراج کنم.

۱۳۸۹ اسفند ۱۷, سه‌شنبه

دو فیلم از هفدهم اسفند ساعت 5؛ فیلم اول: روبروی حسینیه ی ارشاد، فیلم دوم: میدان مادر

ساعت 5 میدان مادر نیروهای ضد شورش کمی مستقر شده اند. کم کم دارد ترافیک ایجاد می شود. نیروهای لباس شخصی از ساعت 5:30 در حال فیلمبرداری از عابرین با دوربین هستند. به پاساژهای میدان مادر و بوتیک ها دستور داده اند که تعطیل کنند. حضور مردم، به خصوص زنان، در کوچه های منتهی به میدان مادرکاملا محسوس است. در خیابان شریعتی نیرو چیده اند. میدان ونک در ساعت 6 به بسیجی های نوجوان سپرده شده است. اما بالاتر از ونک، در ابتدای میرداماد، جنب پاساژ پایتخت، باز هم تعداد بسیار زیادی گارد ویژه چیده اند 

حسینیه ارشاد


میدان مادر

۱۳۸۹ اسفند ۱۵, یکشنبه

انقلاب مي کنم

در آغاز دوره اصلاحات تصور می کردم که برخی از دوستان با تندروی به جنبش ضربه می زنند. با نزدیک شدن به پایان دوره خاتمی، این عقیده کاملا در اقلیت قرار گرفت و حتی صاحبانش به خیانت متهم شدند. من بعد از انتخابات بیست و دوم خرداد، حالا تنها به انقلاب مي انديشم؛ اما، هنوز باور پیشین خود را در ظرف زمان درست می دانم. زیرا تصور می کنم که قسمت عمده ای از عقلانیت بی نظیر جنبش سبز که امروز تحسین همگان را برانگیخته و سبب پیروزی های درخشان شده، سرمایه ای است از زمان اصلاحات. دوراني که گذشت و اينک من جز به سرنگوني و محاکمه ي آنان که دستشان به خون بهترين فرزندان ايران آغشته است، رضايت نخواهم داد.

۱۳۸۹ اسفند ۱۴, شنبه

وقتي مردم به خيابان مي آيند . . .

اين حرف واقعا درست است که در جنبش سبز هر سرباز يک رهبر است. نظرات نابي مطرح مي شود که اگر حزبي يا جمعي خصوصي داشتيم، هر کدام مي توانست حکومت را به زانو در آورد. حتي همين حالا هم که مجبوريم ايده ها را بطور عمومي مطرح کنيم، حتي همين حالا که حکومت تمام نقشه هاي ما را از پيش مي داند و براي آنها برنامه ريزي مي کند، ايده ها آنقدر هوشمندانه طراحي مي شود که باز موثر مي افتند. در کنار نقدهاي سازنده ي دوستان، هممه ديده ايم که مزدوران حکومت چگونه تلاش مي کنند تا هر برنامه اي را به يک بهانه به لجن بکشند. از اتحاد ما مي ترسند. ايده ها را مسخره مي کنند، موضوع را منحرف مي کنند، اما باز بسياري از تاکتيک ها اجرا مي شود.
اما در اينجا مي خواستم موضوع ديگري را مطرح کنم و آن اينکه بعد از يکسال و اندي تلاش در اينترنت و شرکت در تظاهرات، يک نکته را با تمام وجودم فهميده ام و آن اينکه در تظاهرات هيچ تاکتيکي موثرتر از حضور مردم نيست. وقتي مردم مي آيند تمام برنامه هاي سرکوبگران نقش بر آب مي شود. وقتي مردم مي آيند هيچ چيز جلودار ايشان نيست. وقتي مردم مي آيند، ترس در چهره ي مزدروان رژيم آشکار است. اگر در اين نکته با من موافقيد در کنار هر طرح و برنامه اي که براي پيروزي جنبش داريم، بايد شبانه روز تبليغ کنيم. شعارنويسي براي 17 اسفند، زنگ در مردم را زدن، تلفن کردن به ايشان و پخش اعلاميه. در داخل يا خارج، هر جا که هستيم بايد 17 اسفند را فرياد بزنيم.

۱۳۸۹ اسفند ۱۳, جمعه

17 اسفند لاين وِيژه ي اتوبوس هاي بي آر تي بايد به هر شکل ممکن مسدود شود


ممکن است بخواهيم اين کار را با پنچر کردن اتوبوس ها انجام دهيم. در آنصورت خوب است به چند نکته که در عمل متوجه شده ام، توجه کنيم:
1- لاستيک اتوبوس ها ضخيم تر از آن است که فکرش را مي کردم.
2- حتي در صورت وارد شدن ميخ هاي با ارتفاع 5 سانت در لاستيک، يکي دو روز طول مي کشد تا اتوبوس  پنچر شود.
3- چرخ هاي عقبي جفت هستند و پنچر کردن يکي از آنها کافي نيست.
4- اتوبوس هاي بي آر تي شب ها در ايستگاه هايي با نگهبان محافظت مي شوند، اما اتوبوس هاي معمولي خيلي وقت ها در خيابان ها پارک مي شوند و در دسترس هستند.
5- ايستگاه هاي بي آر تي توسط دروبين هايي بطور مرکزي در شهرداري کنترل مي شوند. اين دوربين ها در روزهاي بحراني بطور حتم در اختيار نيروهاي امنيتي قرار مي گيرد

شايد بستن مسير اگزوز اين اتوبوس ها که جفت هستند مفيد باشد.

هواي روز سه شنبه 17 اسفند ابري، نسبتا گرم است. (حداکثر 15 درجه در ساعت 3 بعد از ظهر، 10 درجه 5 بعد از ظهر). در اواخر روز باراني است، ولي بنا بر پيش بيني ها قبل از آن تنها ابري است. بنابراين لغزنده کردن سطح لاين ويژه با گازوئيل و روغن سوخته ممکن است کارايي کمتري داشته باشد.

ممکن است راه حل بهتري به نظر شما برسد. اما فکر مي کنم که به هر شکل ممکن بايد اين کار انجام شود.

مصاحبه ی سراسر دروغ وزیر خارجه ی ایران با یورونیوز- دوبله ي فارسي

علی اکبر صالحی در مصاحبه با یورونیوز از میان خبرنگار فارسی زبان و خبرنگار بخش عربی، ترجیح می دهد تا با خبرنگار عرب زبان صحبت کند. 


وزير خارجه حکومت ايران در اين مصاحبه ي سراسر دروغ، می گوید که موسوی و کروبی در حال زندگی عادی خود هستند. او مي گويد تظاهرکنندگان عرب خواهان رسيدن به آزادي هستند که لايقش هستند، اما تظاهرکنندگان ايراني آلت دستند. در بخش هاي انتهايي گفتگو که البته در اينجا حذف شده است، صالحي مي گويد که ما به دنبال بمب اتم نيستيم.

۱۳۸۹ اسفند ۱۲, پنجشنبه

دعوت از زنان دنيا براي حمايت از آزادي همسران موسوي و کروبي در آستانه ي روز جهاني زن

هفدهم اسفند دومين سه شنبه ي اعتراضي در ايران مصادف شده است با هشتم مارس روز جهاني زن. پيشنهاد مي کنم که در اين چند روز باقيمانده تا سه شنبه، با تبليغات گسترده در فيس بوک و استمداد از رسانه هاي بين المللي از زنان دنيا بخواهيم که در روز زن جمهوري اسلامي را براي آزادي زهرا رهنورد و فاطمه کروبي، همسران رهبران جنبش سبز، زير فشار قرار دهند. اين کار چند فايده دارد:
1- جمهوري اسلامي به زنداني کردن ميرحسين موسوي و مهدي کروبي اکتفا نکرده، زيرا مي داند که در غياب ايشان همسرانشان آرام نخواهند نشست و به خصوص زهرا رهنورد از نفوذ بالايي بر جنبش سبز برخوردار است. بنابراين حتي آزادي اين دو نيز بسيار راهگشا است.
2- حمايت از اين دو زن، به نوعي سبب همبستگي دنيا با جنبش مردم خواهد شد و در روز 17 اسفند فشار تبليغاتي فراواني را بر حکومت اسلامي وارد مي سازد.
3- ماشين دروغ رژيم ايران نمي تواند جنبش را به واسطه ي چنين حمايتي متهم به وابستگي کند، زيرا اين کار يک حرکت صنفي محسوب مي شود.
4- با آزادي زهرا و فاطمه، از فشار رواني که در زندان بر ميرحسين و مهدي اعمال مي کنند کاسته مي شود و روحيه ي آنان افزايش مي يابد.
5- وقاحت جمهوري اسلامي بيش از پيش آشکار خواهد شد، زيرا دنيا خواهد دانست که اين رژيم حتي به خانواده ي مخالفان خود نيز رحم نمي کند.

فيلمي از شجاعت و مظلوميت زن ايراني و شقاوت رژيم اسلامي: تظاهرات بعد از انتخابات، رشت، فلکه ي توشيبا، 30 خرداد 1388


در اين فيلم با هجوم بسيجي ها مردم فرار مي کنند، اما کيف يک تظاهرکننده بر روي زمين مي افتد. دختر براي برداشتن کيفش باز مي گردد که در ميان بسيجي ها به دام مي افتد. سعي مي کند که بگريزد، اما کفتارها او را دوره کرده اند، و او به زمين مي افتد. در اين هنگام يکي از مزدوران رژيم با لگد و با تمام توان به صورت دختر ضربه مي زند. این فیلم مربوط است به تظاهرات ۳۰ خرداد مردم در رشت بعد از انتخابات دروغین سال ۱۳۸۸.

۱۳۸۹ اسفند ۱۱, چهارشنبه

رواج شايعه اي خطرناک در بين بسيجي ها. جان موسوي در خطر است. پنجشنبه به بازار برويم

ديروز به من خبر رسيده که در پايگاه هاي بسيج، شايعه اي دهان به دهان در بين مزدوران حکومت رواج داده مي شود، مبني بر اينکه موسوي مبتلا به فراموشي و هذيان گويي شده است. من اين خبر را از دهان يکي از همکاران بسيجي هم شنيده ام. بسيار نگرانم. حتما در فاز دوم، اين شايعه در بين مردم منتشر خواهد شد و در نهايت تبديل به واقعيت مي شود. فراموش نکنيم که اين حکومت هماني است که پسر خميني را به شيوه ايست قلبي کشت. هماني است که سعيد امامي را داراي نظافت خوراند. هماني است که در سالاد شام پزشک کهريزک دارو ريخت و او را کشت. هماني است که برخي زندانيان بعد از انتخابات را با داروهاي محرک اعصاب شکنجه کرد. کاري کنيد. اگر منتظر دليل ترويج اين شايعه بمانيم خيلي دير است. سه شنبه ي هفته ي بعد خيلي دير است. نظر من اين است که همين پنجشنبه همه به سمت بازار برويم. اگر صلاح مي دانيد اين پيشنهاد را پخش کنيد.

حاشيه هاي تظاهرات 10 اسفند 89

اين نوشتار تنها به حاشيه ها مي پردازد
* برخلاف تظاهرات قبلي به جز 25 خرداد، ديروز براي تشکل و ورود مردم از خيابان هاي فرعي به خيابان آزادي مشکلي وجود نداشت. در عوض ترافيک در خيابان هاي فرعي تقريبا قفل بود، و همين سبب خلوت بودن مسير تظاهرات در ساعت 5 تا 6 بود. اما بالاخره با رسيدن ماشين ها در اين مسير نيز ترافيک سنگيني ايجاد شد.
* بسيجي ها و سپاهي ها همگي صورت خود را با ماسک آلودگي هوا يا نقاب هاي مخصوص سياه پوشانده بودند.
* تعداد لباس شخصي ها خيلي زياد بود و اين بار واقعا تشخيص آنها دشوار بود.
* فقط نيروهاي پليس در يکجا ثابت بودند و بقيه به علت کم بودن نيرو مدام از جايي به جاي ديگر مي رفتند.
* نيروهاي پليس سن بالا و بسيجي ها و سپاهي ها بسيار گاها بسيار کم سن وسال بودند.
* در حاليکه بسيجي ها و سپاهي ها سعي در ايحاد رعب و وحشت داشتند و به مردم فحش هاي رکيک مي دادند، نيروهاي پليس انتظامي، خصوصا در ساعات آخر شب به آرامي و زير لب با مردم احوال پرسي مي کردند.
* در بسياري موارد ديدم که زنان و دختران رودررو بطور مستقيم يا به طعنه نيروهاي پليس را به علت همکاري با سرکوبگران سرزنش مي کردند.
* در يک مورد، وقتي هنوز مردم پراکنده بودند، دو تن از مزدوران موتور سوار که با سرعت در پياده رو گاز مي دادند، در حاليکه باتوم خود را در هوا مي چرخاندند، گفت "بريد کنار، سريع، لعنت به موسوي". در اين هنگام دختري جوان در فاصله ي يک متري آنها فرياد زد "لعنت به تو، لعنت به خامنه اي". اما موتوري ها نايستادند و دور شدند.
* بسيجي هاي نوجوان در بسياري موارد از نگاه مردم خجالت مي کشيدند. اينها که همين ديروز با وعده ي سهميه دانشگاه و کاهش سربازي، از سطح مدارس جمع آوري شده بودند، براي اولين بار به خيابان آمده بودند. در يک مورد ديدم که داشتند در مورد درس و مدرسه صحبت مي کردند.
* نيروهاي بسيجي با لباسي کاملا جديد ظاهر شده بودند. پوستين هاي تماما سياه يک تکه مانند لباس غواص ها، اما گشاد با يک کش در قسمت کمر، و آرم هايي مثل پرچم آلمان بر روي بازوها.
*سپاهي هاي موتور سوار هنگام عبور از جاهايي که انگار محل استقرار فرمانده هايشان بود، به ايشان به شکل "هاي هيتلر" سلام مي دادند؛ يعني دست هايشان را به همان شکل بالا مي آوردند.
*با اينکه لباس شخصي ها در ميان مردم فراوان بودند، اما مردم باز يکديگر را پيدا مي کردند. با يک لبخند يا با اين سوال که "شما هم براي خريد عيد آمده ايد؟"
* جمعيت هر جا که امکان تظاهرات نبود در پياده روها تردد مي کردند، بساط لبوفروش ها، باقلي فروش ها، و تخمه فروش ها داغ بود. خلاصه 4 ساعت در خيابان ماندن در اين هواي سرد احتياج به تجديد قوا کردن دارد.
*از چند روز پيش پارازيت شديد بر روي کانال هاي ماهواره هاي هاتبرد و يوتل ست وجود داشت که سبب قطع کامل برنامه هاي اين دو کانال از جمله بي بي سي و صداي آمريکا شده بود. *برخلاف تظاهرات پيشين، موبايل و اينترنت قطع نشده بود، در عين حال مردم يا برحسب عادت يا به علت وجود شنود کمتر از موبايل استفاده مي کردند.
* خيلي خوب بود تا زمان شروع تظاهرات با زمان پايان بازي و بازگشت تماشاچي ها از استاديوم آزادي هماهنگ تر مي شد.
* نيروهاي سرکوبگر از آمبولانس نيز براي نقل و انتقال خود و جابه جا کردن دستگيرشده ها استفاده مي کردند. حتي راننده آمبولانس ها بسيجي بودند.
* ديروز آن نيروي کوتوله ي بسيجي را که روز 16 آذر 88 در ميان سرکوبگرها ديده بودم، دوباره ديدم.
* يکي از نيروهاي لباس شخصي که واقعا هم شکل خودمان بود، به يکباره در ميان جمع تظاهرکننده، ماهيت خود را آشکار و شروع به تهديد مردم کرد. شرايط براي تاديب اين مزدور فراهم نبود زيرا ممکن بود تعدادشان زياد باشد. من تا پايان شب اين آدم را در مکان هاي مختلفي ديدم. در خيابان بهبودي، بالاي پل عابر روبروي سازمان تامين اجتماعي، و در ايستگاه اتوبوس بي آر تي انقلاب.

۱۳۸۹ اسفند ۱۰, سه‌شنبه

موسوی گفته بود اگه من رو دستگیر کردند اعتصاب کنید

یادتون هست؟ فردای 22 خرداد خود من داد می زدم "موسوی! موسوی! سکوت کنی خائنی". شرف ندارم اگه آروم بشینم

کسانی که قبل از زندان رهبران جنبش ، سعی در تضعیف پایگاه اجتماعی آنان داشتند اکنون ساکتند

پیش از زندانی شدن موسوی و کروبی، ایشان از طرف چند گروه تضعیف می شدند. گروه هایی که قدرت گرفتن این دو رهبر جنبش سبز را به ضرر منافع شخصی و گروهی خود می دیدند یا افرادی که اجیر شده ی همین گروه ها بودند. نیروهای وزارت اطلاعات و بسیجی های مزدور به طور گسترده و هماهنگ، با روش های مختلف تبلیغی به طور پیوسته فعال بودند. اما دسته هایی که سعی در ترور شخصیت افراد شاخص جنبش مردم ایران داشتند، محدود به نفوذی ها یا رسانه های رسمی رژیم اسلامی نبودند. برخی از مخالفین رژیم هم، قدرت گرفتن موسوی و کروبی را به صلاح نمی دانستند که من در اینجا از این گروه ها نام می برم، مبادا سبب تفرقه شود. علاوه بر اینها افرادی مانند شهرام همایون یا نیک آهنگ کوثر با برنامه ی منظم رهبران جنبش را تضعیف می کردند. من به علت کم بودن اطلاعاتم در مورد وابستگی اینها قضاوت نمی کنم، اما اطمینان دارم که اینها در جهت منافع رژیم عمل کردند و بی شک در فراهم کردن مقدمات دستگیری موسوی و کروبی عزیز موثر عمل کردند. همین حالا هم تمامی این گروها و این افراد هر فرد شاخصی در جنبش مردم را هدف قرار می دهند. از خاتمی گرفته تا واحدی. هر کدام را با بهانه ای تخطئه می کنند تا جنبش بی رهبر شود. آقای کوثر! دستم از همه جا کوتاه است و فقط تو از میان افراد مورد نظر من، این متن را  می خوانی. چرا ساکتی؟ احساس خجالت نمی کنی؟ همان بیانیه های موسوی که تو کمر همت در تضعیفش بسته بودی، مردم را روز 25 بهمن به خیابان آورد و دوباره جنبش را زنده کرد. اما کارتون های کم ارزش تو بخشی از فعالیت هایی شد که ابهت رهبری جنبش و کاریزمای آنها را شکست، و همچنین بسیاری از سبزها را به بحث با تو مشغول کرد، برای تو وقت گذاشتیم که حتی حالا در قبال اشتباهت پاسخگو نیستی.

۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه

سه شنبه هوا بارونیه؛ به نظرتون ریختن گازوییل تو لاین ویژه و کف خیابونا عملی هست؟


چقدر خوبه که برنامه هامون رو برای یه روز بارونی تنظیم کنیم. شاید بتونیم در یه روز بارونی با ترفندهایی موتور سواراشون رو از کار بندازیم. چه می دونم شاید با ریختن گازوییل تو لاین ویژه اتوبوس های آزادی-امام حسین، یا سطح خیابون سبب لغزندگی خیابون بشیم. فراموش نکنید که امکان تردد سریع برای نیروهای سرکوبگر حیاتی است و ترافیک پاشنه ی آشیل اونهاست. موتور هم وسیله نقلیه استراتژیک گاردی ها و بسیجی هاست.  فکر کنید آدم یه 40 لیتریه پر از گازوییل رو سوراخ کنه، ببنده زیر ماشین، بعد در محل مناسب سوراخه رو باز کنه و شروع کنه به حرکت، سطخ خیابونا کاملا لغزنده می شه
به هر حال ما که داریم می ریم خرید عید، برامون روز بارونی و غیر بارونی فرق نمی کنه، اما مزدورای بدبخت که باید از صبح تو خیابون پرسه بزنن، دهنشون سرویسه.

عکس از www.foreca.com

۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه

هاشمی در سنگر دشمن: اعلام موضع اخیر هاشمی می تواند تبدیل به فرصتی طلایی برای جنبش ضد استبدادی مردم شود

بعد از گذشت 20 ماه در نهایت هاشمی رفسنجانی خواسته یا ناخواسته موضع خود را به رهبر نشان داد و هم خیال ما را راحت کرد، هم خیال خود را. به رغم اظهارنظر برخی از دوستان، من تصور می کنم که این اعلام موضع هاشمی بسیار به نفع جنبش سبز است. بگذارید اوضاع را از همان موقع انتخابات 88 مرور کنیم. احمدی نژاد در مناظره ی خود با موسوی هیچ حرفی برای گفتن نداشت. وقتی خود را از پیش باخته دید، موسوی را به هاشمی رفسنجانی ربط داد. گرچه میرحسین بی درنگ حساب خود را از هاشمی جدا کرد، اما احمدی نژاد ضربه ی خود را وارد نمود و مناظره را در قسمت هایی از مسیر اصلی منحرف کرد. بعد از 25 خرداد، هاشمی در نماز جمعه ی سبز، بطور تلویحی از جنبش مردم حمایت کرد، اما بعد از آن نه خواست و نه توانست به حمایت خود ادامه دهد. نخواست، چون اصولا هاشمی در ریشه، نزدیکی با جنبش سبز ندارد و سیاستمداری است که در هر لحظه به وضعیت خود در صفحه ی شطرنج ایران می نگرد. علاوه بر این هر روز از توان بازی هاشمی کاسته شد چه او توسط دار و دسته ی احمدی نژاد کاملا ضعیف و گوشه گیر گردید. در این اواخر هاشمی جز بار گران نبود. کسی که حتی نمی توانست دختر خود را از تعرض اوباش گماشته ی دولت مصون دارد. هاشمی اگر بیش از این مقاومت می کرد نابود می شد. او نه از حمایت جنبش برخوردار بود و نه دیگر از حمایت رهبر جمهوری اسلامی.
اما حالا هاشمی بدون اینکه بخواهد مهره ای کارساز برای جنبش است. حرف های امروز و فردای هاشمی در مورد بدنه ی اجتماعی جنبش سبز هرگز از حرف های دیگر زمامداران جمهوری اسلامی تندتر و تاثیرگذارتر نخواهد بود. در عمل هم او هیچ ابزار سرکوبی هم در دست ندارد و علاقه مند به این کار هم نیست. چرا هاشمی باید حافظ منافع رئیس جمهور فعلی ایران باشد که درصدد برباد دادن خاندان اوست! پس هاشمی مانعی بر سر راه جنبش نیست. اتفاقا او در پشت صحنه تمام تلاش خود را برای حذف حمایت رهبر رژیم از احمدی نژاد و در نهایت به زیر کشیدن او انجام خواهد داد. که این می تواند یک پیروزی آشکار برای جنبش سبز باشد. بی شک هرگونه نزدیکی خامنه ای به هاشمی، و دوری او از احمدی نژاد نتیجه ی مستقیم فشار وارد شده از طرف جنبش سبز است. 
اما به عنوان دومین سود، تضعیف نیروهای فالانژ درون حکومت که به واسطه ی بازگشت هاشمی و ناطق نوری و . . . به بیت رهبری اتفاق می افتد، فشار بر رهبران جنبش سبز را کاهش می دهد. فراموش نکنیم که تحریک خامنه ای توسط گروه های بسیار تندروی طرفدار دولت، بر صدور دستور حصر رهبران جنبش تاثیر فراوانی داشته است. 
خروج هاشمی از جبهه ی جنبش سبز همچنین امکان هرگونه مانور تبلیغاتی را از دولتی ها می گیرد. چه آنان مدت هاست که از هاشمی چماقی ساخته اند و آن را بر سر مردم می کوبند. لازم به ذکر است که کاهش فشار بر جنبش سبز از طرف تندروهای دولتی، بطور غیر مستقیم موضع ما را در برابر خامنه ای تقویت می کند. 
خلاصه اینکه تصمیم اخیر هاشمی در درجه ی اول، ناخواسته به نفع جنبش سبز است چه در مقابل دولت و چه در مقابل خامنه ای. در درجه دوم این تصمیم یک پیروزی برای خامنه ای در مقابل دولت تمامیت خواه احمدی نژاد محسوب می شود.
اما نکته ی بسیار بسیار مهم اینجاست. جنبش سبز می تواند از این فرصت حداکثر استفاده را بکند، اگر مردم در کف خیابان باشند و در عین حال رهبران جنبش خواسته های حداکثری از شخص خامنه ای طلب کنند. خواسته های امروز سید محمد خاتمی، آیت الله دستغیب، و اجمد منتظری، فرضیات مطرح شده در این مطلب را تایید می کند. در این شرایط هاشمی که قول آرام کردن اوضاع را به خامنه ای داده، می تواند مشوق دیکتاتور برای تن دادن به خواست این افراد باشد.

مزدوران آشکار رژیم را در اداره بطور محلی رسوا کنیم، اینها همانهایی هستند که در تظاهرات با ماسک و چفیه چهره می پوشانند و مردم را می زنند.

پشت موتور، دو تَرکه و سه تَرکه، با تفنگ و باتوم و قمه و زنجیر، به زن و بچه ی مردم حمله می کنند و فحش رکیک می دهند. گاه عربده می کشند و گاه دیوانه وار خنده ی مستانه سر می دهند. اینها بعثیچی هستند و بخشی از نیروهای سرکوبگر را تشکیل می دهند. قیمت شان خیلی پایین است. شرفشان را به روزی 200 تا 300 هزار تومان می فروشند. اخیرا صورتشان را با ماسک و چفیه می پوشانند، تا توسط مردم شناسایی نشوند. اما چرا ما هزینه ی آدمکشی و آدم فروشی را برای اینها بالا نمی بریم؟ در تمام ادارات، همه این نوخاله ها را می شناسند. هر کدام از ما می دانیم که فلانی روزهای تظاهرات، می رود ماموریت و یهو غیبش می زند. آنجا، در اداره کاری به کار اینها نداریم، بعد در میان دود و گاز اشک آور، می خواهیم از اینها فیلم و عکس بگیریم. من فکر می کنم که باید اینها را در ادارات بصورت محلی رسوا کنیم. در هر اداره ای، چند نفری هستند که بی پرده آدم فروشی می کنند و همه ی کارکنان اینها را می شناسند، شک نکنید که اینها همانهایی هستند که روزهای تظاهرات با باتوم به میان مردم می روند و ما را می زنند. بیایید در همان اداره با اعلان عمومی، با اعلام اسامی شان در تابلوی اعلانات بی آبرویشان کنیم تا بفهمند که این پولی که می گیرند، پول شرف و آبروی آنها است. باید فشار را بر روی ایشان زیاد کنیم، شاید کمی تنبیه شوند و دست از آدم فروشی بردارند.

۱۳۸۹ بهمن ۳۰, شنبه

اهم مشاهدات من از تظاهرات 25 بهمن 89

1- ما ساعت 4 از خیابان شادمان به مسیر تظاهرات نزدیک شدیم.
2- تا اواسط شادمان، هیچ نشانی از تظاهرکننده ها نبود و فقط حضور بسیار پرشمار نیروهای انتظامی دیده می شد.
3- تمامی پمپ بنزین های نزدیک محل تظاهرات حتی پمپ بنزین ستارخان توسط انبوه نیروهای انتظامی محافظت می شد.
4- از اواسط خیابان شادمان، به یکباره جریان مردمی که می خواستند خود را به خیابان آزادی برسانند، نمایان شد. مثل مردمی که راهی استادیوم هستند یا مثل دانش آموزانی که می خاهند خود را به حوزه ی امتحانی برسانند.
5- گاردی ها با باتوم مردم را کتک زدند و از رسیدن آنها به آزادی جلوگیری می کردند.
6- تعداد مردم در کوچه ها و خیابان شادمان و فشار آنها برای ورود به آزادی هر لحظه بیشتر می شد.
7- عجیب آنکه فشار و تجمع گاردی ها در انتهای شادمان، منتهی به خیابان آزادی هر لحظه کمتر می شد (احتمالا مجبور به پخش کردن نیروهای خود شده بودند)
8- مردم حدود ساعت 5:30 یا 6 توانستند خود را به خیابان آزادی برسانند. اما هیچ عکس العملی از خود نشان نمی دادند و فقط در پیاده روها منتظر بودند تا خیل جمعیت از سمت انقلاب برسد.
9- تعداد مردم بسیار زیاد بود، اینطرف پل یادگار، پیاده روها، آنطرف سمت کارخانه زمزم، خیابان جیحون، بالای پل عابر همه جا بودیم.
10- با خبر شدیم که کل مسیر امام حسین تا آزادی را به چند حوزه تقسیم کرده اند و مانع پیوستن مردم به یکدیگر می شوند. خود ما بین پل عابر خیابان جیحون تا بزرگراه یادگار گیر افتاده بودیم. جمعیت مردم در همین جا به چندین هزار نفر می رسید.
11- هر لحظه از تعداد گاردی های در محل  کاسته می شد. 10 موتورسوار مسلح فقط برای ایجاد رعب و وحشت مدام همین مسیر کوتاه را دور می زدند.
12- ما شاهد بودیم که موتورسوارهای لباس شخصی مسلح به سمت آزادی حرکت می کنند. از آزادی صدای تیراندازی می آمد و آمبولانس ها در خط ویژه مدام در حال حرکت بودند. بالای آزادی مدام هلی کوپتر حرکت می کرد.
13- امید ما برای پیوستن به تجمع احتمالی در آزادی یا پیوستن گروهی از سمت انقلاب کم کم از بین رفت.
14- ساعت 7 بود و مردمی که چندین ساعت مدام در پیاده روها در حال حرکت بودند، کم کم خسته شدند. کودتاچی ها کم کم موفق شدند تا ترافیک سنگینی که برای 2 ساعت وجود داشت، روان کنند.
15- مردم که در این لحظه کاملا مستاصل و سرگردان بودند، به سمت بزرگراه یادگار رفتند تا شاید بتوانند خود را به آزادی برسانند، اما لباس شخصی ها که حالا دیگر کاملا سرکوب را رهبری می کردند، به هر شکل ممکن، جمعیت را در شمال و جنوب بزرگراه یادگار تخلیه کردند. 
15-جمعیت شمالی دوباره به شادمان برگشتند و جمعیت جنوبی از کوچه پس کوچه ها خود را به خیابان های جیحون و کارون رساندند.
16-با اینکه قبل از شب شدن، از همه جای مسیر، دود لاستیک دیده می شد، ولی ما نتوانسته بودیم کاری کنیم، به خصوص که گمان می کردم دوستانی که در آزادی بوده اند، خیلی کشته داده اند و ما نتوانسته بودیم خود را به آنان برسانیم.
17 در کمال سرخوردگی، دیدم که بالاترها در خود شادمان انگار شلوغ شده، خود را به آنجا رساندیم.
18- خیابان شادمان از ساعت 7 تا ساعت 8:30 بطور کامل در اختیار تظاهرکنندگان بود.
19- مردم وسط خیابان را تقریبا باز گذاشته بودند، تا ماشین ها به آرامی عبور کنند. به این ترتیب، هم ترافیک حفظ می شد، هم حرکت موتورسوارهای بسیجی که به محل اعزام می شدند، کند می شد.
20- بعد از حدود یک ساعت و نیم، بسیجی ها هم با موتور، همه کاملا مسلح، با باتوم و گاز و تفنگ به سراغمان آمدند.من خودم در دست یه بچه بسیجی حدود 15 ساله ی بسیار بی تربیت، یک تفنگ پرتاب گاز اشک آور دیدم. 
21- اکثریت بسیجی ها صورت خود را پوشانده بودند و شلوار جین پوشیده بودند، با موهای روغن زده و سه تیغه.
22- معلوم بود که تعدادشان به اندازه ای نیست که بتوانند همه ی محله ها را آرام کنند، بنابراین فقط جمعین را متفرق می کردند و می رفتند.
23- اکثریت با مردم بودند، ولی بالای خانه ها، آدم های ریشویی را می شد دید که تمام مدت داشتند با تلفن حرف می زدند.
24- اگر جمعیت برنامه ای برای ادامه ی کار داشتند و اگر ما خسته نمی شدیم، و اگر می توانستیم از بقیه ی نقاط شهر باخبر شویم، موفقیتمان دوچندان می شد.
25- در هنگام بازگشت به خانه، از هر محله ای که رد می شدم، شبیه همان شادمان بود
26- مردم حدود ساعت 9:30 دیگر در خیابان نبودند، اما ترافیک سنگین، حضور پلیس در اطراف پمپ بنزین ها، و حرکت گله ای موتورسوران بسیجی مسلح در بین مردم، اوضاع را هنوز غیرعادی می نمود. داشتند در محلات چرخ می زدند.
27- ساعت 12 شب دوباره با ماشین به خیابان برگشتم، می دانستم که جنبش ما دوباره خون تازه ای در رگ هایش جریان یافته، بسیجی ها هم دوتا دوتا به لانه هایشان برمی گشتند.

۱۳۸۹ بهمن ۲۵, دوشنبه

خبرهایی از مسیر انقلاب به آزادی، 25 بهمن ساعت 12

*خیابان ها مثل همیشه شلوغ است.
*خودروهای ون و وانت های نیروی انتظامی در حالیکه گاردی ها بدون کلاه خود در آن سوار شده اند در خیابان ها حرکت می کنند.
* در میدان ها سربازهایی با لباس تشریفات گذاشته اند.
* خبری از نیروهای سپاهی و بعثیچی نیست.
*در بیرون دانشگاه تهران، یک تک بعثیچی دیدم، چفیه ای انداخته بود، داشت با موبایلش بلند حرف می زد، مثلا داشت راپورت می داد.
*ضلع غربی میدان آزادی (به سمت اکباتان) را توری های فلزی کشیده اند، طوری که عبور از آن مقدور نیست.

۱۳۸۹ بهمن ۲۳, شنبه

بیست و پنجم بهمن

 (منبع: green-khoramdin.blogspot.com)
گمان می کنم که مطلب ذیل که از وبلاگ خرمدین-سبز برداشته شده است، حاوی نکاتی بسیار مهم  در مورد  25 بهمن است. با موافقت نویسنده ی آن، و البته با کمترین تغییر آنرا در اینجا آورده ام. این مطلب ممکن است اکنون به مذاق برخی از همسنگرها خوش نیاید، اما با منطقی کردن خواسته های ما از تظاهرات این روز و ارایه تصویری واقع بینانه از توانایی های جنبش،  بروز هرگونه یاس و ناامیدی را در شب 25 بهمن منتفی می سازد.

1- مفهوم پیروزی در25 بهمن : اگر جنبش سبزبتواند در 25 بهمن حداقل یک میلیون نفر"مردم" را بسمت مسیر تعیین شده به حرکت درآورد پیروز بی چون چرای میدان است. لازمه اینکار تاکید بر گفتمان مبارزه بی خشونت، غلبه بر ترس و رعب تحمیل شده از طرف حکومت، و هم راستا بودن با فراخوان رهبران سبز جنبش است . هرگونه گفتمان خشونت طلبی، مثل "روزخشم"، تظاهرات برق آسا، یکسان کردن میدان آزادی با تحریریه، نتیجه ای جز افزودن به ترس و وحشت مردم و تنها گذاشتن فعالان جنبش با نیروهای سرکوبگر نخواهد داشت
2- میدان آزادی، تحریریه مصر نیست: نه نیروهای سرکوبگر ما مثل ارتش مصر حامی تظاهرکنندگان هستند و نه تانکها برای حفاظت مردم خواهند آمد. ما قصد نداریم شب در میدان آزادی بخوابیم چون نیروهای سرکوبگر ایران، برای حفظ ولایت براحتی از روی مردم و کیسه خواب ها و چادر هایشان عبور خواهند کرد. ما فقط قرار است بسمت مسیرتعیین شده با یک حداقل میلیونی حرکت کنیم و تجربه نشان داده با چنین جمعیتی حتی اگر موفق به قرار گرفتن در مسیر نشویم حضورمان بصورت راهپیمائی های پراکنده کاملا محسوس خواهد بود.
3- حسنی مبارک معادل هاشمی رفسنجانی ست نه خامنه ای: دیکتاتورهای دو کشور هم معادل نیستند واین از نحوه برخوردشان با مردم معترض کاملا واضح است و نیاز به توضیح بیشتر نیست
4- مردم مصردر آغاز شور انقلابی و ما در دوران رکود جنبش قرار داریم: شورانقلابی مردم مصر درست با ابتدای حرکت جنبش سبز در 25خرداد 88 قابل مقایسه است با این تفاوت که دیکتاتورشان حسنی مبارک و قویترین نیروی نظامی مصر حامی آنهاست . ضمن اینکه جهان هم پشت مردم مصر با تمام قوا ایستاده است. فراموش نکنیم ما در دوران رکود جنبش سبز قرار داریم و تحرک دوباره به جنبش با حضور میلیونی و اثبات زنده بودن جنبش سبز بزرگترین دستاورد ما خواهد بود
 

نتیجه: در روز 25 بهمن ما به حضور یک میلیون "مردم" نیاز داریم نه صد شبه چریک از جان گذشته. پس هر اقدام و کلامی با در نظر گرفتن چنین هدفی باید صورت گیرد و به زبان آید

استفاده از پلاکاردهای رژیم برای تبلیغ 25 بهمن


به قول دیروزم وفا کردم. این هم یکی از همان پلاکاردها که در محله های تهران نصب شده.

۱۳۸۹ بهمن ۲۲, جمعه

شعارنویسی در تهران: استفاده از پوسترهای حکومتی برای تبلیغ 25 بهمن


دو روز پیش من چندتا پوستر 22 بهمن و چند پوستر خامنه ای را از خیابان ولیعصر جمع آوری کردم. امروز به فکرم رسید که بر روی پوستر های 22 بهمن، 2 را 5 کنم. امشب می خواهم نصبشان کنم. دوستان عزیزم!  خواهش می کنم علاوه بر اینترنت، وقت بیشتری برای دعوت از مردم کوچه و بازار اختصاص دهید.

۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

تصور کنید که همین حالا ساعت 3 بعد از ظهر 25 بهمن است و شما جان بر کف در راه آزادی هستید

22 خرداد 89 در سالگرد انتخابات، میرحسین مردم را برای تظاهرات به خیابان ها فرخوانده بود، اما هیچ کس نمی دانست که آیا مردم باز مانند 25 خرداد به میدان می آیند یا نه. فشار حکومت و تهدید به کشتار مردم، در نهایت موسوی و کروبی را واداشت که "برای حفظ جان و مال مردم"، در آخرین ساعات برنامه را لغو کنند. با این وجود من از مسیر بزرگراه یادگار به خیابان آزادی رفتم.  می خواهم اینحا تجربیاتی که احتمالا خیلی از شما هم دارید، بازگویه کنم تا با اشتراک مساعی موفقیت تظاهرات آتی را تضمین کنیم.

وقتی رسیدم، نمی شد فهمید که مردمی که تند تند، با عجله، و با نهیب "آقا نایست" پلیس رد می شوند، برای تظاهرات آمده اند یا صرفا رهگذرند؛ به من هم گفتند که حرکت کنم. . .. آن روز نیروهای گاردی و بسیجی و پلیس همه جا بودند، قدم به قدم. آماده سرکوب. حتی پلیس راهنمایی و رانندگی هم بسیار خشن می نمود و اگر ماشینی حتی برای پیاده یا سوار کردن مسافر لحظه ای توقف می کرد، حتی با فحش راننده را مجبور به حرکت می کرد. گله های بسیجی همه جا در دسته های 50 نفری زیر سایه ی درخت های دور میدان آزادی روی چمن ها دراز کشیده بودند، یا کنار متروی شادمان داخل کوچه کنار پیاده رو نشسته بودند. ون های سیاه گارد ویژه به همراه آمبولانس ها صف کشیده بودند تا ایجاد رعب و وحشت کنند. حتی نفربرهای ارتشی، خالی، در خطوط بی-آر-تی در رفت و آمد بودند. در خیابان آزادی، همه جا موتورسوار های سپاهی پارک کرده بودند. سربازهای نیروی انتظامی اما از چند کیلومتر مانده به خیابان آزادی، در مسیرهای منتهی به مسیر تظاهرات پیده شده بودند و در کنار هر چند نفرشان یک درجه دار نیروی انتظامی قرار داشت. جلوی تشکیل هسته های اولیه ی تظاهرات را از خیلی مانده به خیابان انقلاب-آزادی می گرفتند.
من فکر می کنم که اوضاع در روز 25 بهمن بهتر نخواهد بود. پس باید تجربه های قبلی را به کار بگیریم و با هم فکری در پی حل مقابله با حکومت برآییم تا در شب 25 بهمن طعم پیروزی را بچشیم و به خود ببالیم.

1- در روز 22 خرداد مردم کماکان از برنامه ی تظاهرات باخبر بودند اما به اندازه ی کافی تهییج نشده بودند. جو محیط های مجازی مثل بالاترین و فیس بوک در حال حاضر بسیار آماده است، اما شور و شوق شرکت در تظاهرات در درون کشور هنوز به کافی نیست. چنین وضعیتی یا منجر به عدم برگزاری تظاهرات می شود یا خطر بیشتری را متوجه معدود افراد شرکت کننده خواهد ساخت. من از همه ی دوستان اینترنتی خواهش می کنم که بیشتر وقت خود را برای تهییج مردمی که به اینترنت دسترسی ندارند، صرف نمایند. اینترنت نقطه ی شروع و محل هماهنگی های بعدی است، اما گام اصلی مردم کوچه و بازارند.

2- لغو تظاهرات در آخرین لحظات از طرف موسوی باز هم ممکن است. بی شک موسوی تحت شدیدترین فشارهاست. اگر عزم مردم برای شرکت جزم باشد، آنگاه این حرکت موسوی صرفا تاکتیکی است. پس اگر اکنون تصور می کنیم که می توانیم گام اول را به درستی انجام دهیم، آنگاه باید از همین حالا در اعلامیه ها و شعارها ذکر شود که در هر صورت راهپیمایی برگزار خواهد شد. اما به یاد داشته باشید که اگر در گام اول موفق نباشیم، همان بهتر که راهپیمایی لغو شود.

3- در صورتی که بر اسای ارزیابی رژیم در یکی دو روز مانده به موعود، جنبش در گام اول موفق باشد و راهپیمایی هم لغو نشود، آنگاه بی شک اینترنت و خطوط ارتباطی قطع خواهد شد. پیش از آن زمان باید تمام هماهنگی ها بین مردم ایجاد شده باشد. همین حالا دسترسی به سایت کلمه و فیس بوک در داخل ایران مشکل شده است.

4- برنامه ما برای تشکیل هسته های اولیه ی تظاهرات چیست؟با شرایطی که در ابتدای مطلب ذکر کردم چگونه مقابله می کینم.


5- پاشنه ی آشیل کودتاچی ها بسته شدن مسیر حمل و نقل ایشان و ایجاد ترافیک در مسیر اعلام شده برای تظاهرات است. برای این منظور چه کاری می خواهیم انجام دهیم.

6- با احتیاط می خواهم در مورد مسیرهای جایگزین بگویم. آیا برنامه ای برای حرکت به سمت اهداف ثانویه داریم؟

7- برای جنگ روانی بر علیه صدا و سیما و وزارت اطلاعات و بسیج چه برنامه ای داریم؟ آیا نمی خواهیم از طریق 162 و 113  این دو نهاد وابسته را تحت فشار بگذاریم. آیا نمی خواهیم از پلیس را از طریق 110 دعوت به عدم استفاده از خشونت کنیم؟

8- برای جلب حمایت شهرهای بزرگ دیگر، مثل شیراز، اصفهان، مشهد، تبریز، اهواز و رشت، و اقوام دیگر مانند هموطن های کُرد عزیز چه برنامه ای داریم؟

در پایان می خواهم بگویم که موسوی به وظیفه ی خود عمل کرد. ما هم داریم تلاش می کنیم. خیلی خوب عمل کرده ایم. خیلی چیزها هم در دست ما نیست. مثلا در غیاب یک رسانه ی فراگیر، یا هسته ی حزبی تصمیم گیرنده، ما نمی توانیم انتظار بررنامه ریزی های دقیق و هماهنگ داشته باشیم. ولی تا همین جا یک اشتباه مهلک داریم که باید سریعا جبرانش کنیم. در محیط اینترنت محدود شده ایم و فکر می کنیم که همین شور شرکت در تظاهرات در جامعه نیز وجود دارد.

۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه

این ساندیس خورها را شناسایی کنید

مطلب ذیل که از وبلاگ  ساندیسخورها برداشته شده است، عکس های جدیدی از جیره خوران جمهوری اسلامی در فرانسه را نشان می دهد که نان خود را در خون ندا و سهراب می زنند و می خورند. آنها را با اسم شناسایی کنید تا خودفروشی بی هزینه نباشد.




































۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه

بومرنگی که از ایران به سمت دیکتاتورها پرتاب شد، به ایران باز می گردد تا اینبار رژیم را ساقط کند

در حالیکه نظام های استبدادی در اکثر کشورهای منطقه حکمفرما بودند، مردم ایران در 25 خرداد 1388 بعد از تقلب های گسترده در انتخابات ریاست جمهوری، در اوج خفقان سیاسی، تظاهراتی میلیونی را برگزار کردند. این اعتراضات که در نهایت فرهیختگی و با شعار "رای من کجاست؟" دنبال می شد، توسط رژیم ددمنش جمهوری اسلامی به خاک و خون کشیده شد. بعد از یک سال این اعتراضات به تونس و مصر و یمن رسید و حالا دوباره به ایران باز می گردد. اما اینبار اعتراض مردم به انتخابات نیست، بلکه شاید جز به سقوط این رژیم راضی نشوند.

روز خشم ایران فرا رسید، فرمان تظاهرات صادر شد


درخواست مجوز راهپیمایی از سوی میرحسین موسوی و مهدی کروبی که همزمان در دو سایت کلمه و سحانیوز منتشر شده است، در واقع فرمان رهبران جنبش سبز برای تظاهرات است. با توجه به محدودیت های موجود، این را هر آدم عاقلی به راحتی درک می کند. پس ما کاری با صدور مجوز نداریم. قرار ما پنجشنبه 25 بهمن، ساعت 3 بعد از ظهر از امام حسین تا آزادی.

۱۳۸۹ بهمن ۱۶, شنبه

چنین سرنوشتی ما را تهدید می کند، پس آرام ننشینید


عکس بالا مربوط به طرفداران تیم فوتبال کره شمالی در بازی های جام ملت های آسیا در قطر است. به کراوات های مسخره شان نگاه کنید. ببینید حداکثر تفاوت میان لباسشان، چند پرده اختلاف در رنگ است! حتی قیافه ها هم بسیار شبیه به هم شده. مطمئنم که مسئولان فرهنگی ایران آرزو دارند که بتوانند جامعه ی ما همینطور یک دست شود. نمونه اش هم اینکه اخیرا در پی طراحی لباس واحد برای مردم ایران بودند و چند طرز اصلاح سر به قول خودشان مجاز معرفی کردند. حال انتخاب با ماست، زندگی از نوع کیم جونگ ایلی یا تلاش برای آزادی از چنگال این دژخیمان بیگانه. اگر امروز از درد اعدام ها می نالیم، فردا می تواند بدتر باشد آنگاه که هیچ صدای مخالفی برنیاید. اگر امروز بسیجی چونان نه گوسفند که کفتار، از هموطن خود لاشخوری می کند، شاید فردا همه گوسفندوار زندگی کنیم.