۱۳۹۰ تیر ۳, جمعه

فوتبال ایران: مدلی کامل و دقیق از کشوری رو به زوال به اسم ایران

امروز تیم فوتبال امید کشورمان به علت ضعف مدیریت و اشتباه فاحش مسولین فدراسیون فوتبال و مربیان تیم در استفاده از یک بازیکن دو اخطاره به آسانی حذف شد. دیروز هم تیم فوتبال زنان ایران به علت عدم تایید پوشش آنان از ادامه ی مسابقات محروم گردید. شایعاتی وجود دارد که به دنبال فشارهای وارد آمده از طرف برخی از به اصطلاح مراجع تقلید، مسولین کشور خیلی هم راغب به ادامه کار تیم زنان نبوده اند و نفرستادن لباس تیم به فیفا برای گرفتن تاییدیه، خیلی هم اتفاقی نبوده است. اما اینها تمام ماجرا نیست. ورزش ایران و به خصوص فوتبال آن به علت تصدی مدیران بی لیاقت، خانه نشین کردن افراد کاردان، رانت بازی و تبانی، فساد و دروغ، تصویب قانون های سلیقه ای به قهقرا می رود. این البته خیلی هم تعجب آور نیست. به هرحال باید همه چیزمان به همه چیزمان بیاید. نمی شود کشوری که دارد به ورطه ی نابودی می رود، در عرصه ی ورزش موفق شود. به همین بهانه، در ادامه به ذکر برخی شباهت های موجود بین فوتبال و وضعیت اسفبار کشور می پردازیم. به نظر نگارنده، فوتبال ایران مدلی کامل و دقیق از ایران امروز است.
حضور سپاه و سرداران آن در جایگاه تیم داری و همچنین مدیریت لیگ همانند نفوذ آنان در دولت، مجلس، شهرداری ها، شرکت ها و سازمان های خصوصی شده و . . . چنبره ای است اختاپوسی که جز به زایل شدن فرصت ها و منافع ملی نیانجامیده است. به عنوان مثال، مدیرعامل بسیاری از تیم های لیگ برتری در حال حاضر سپاهی هستند. سردار عزیز محمدی به ریاست سازمان لیگ گماشته شده است. پول های بادآورده ی سپاه به برخی از تیم ها از جمله تراکتورسازی سرازیر شده است و بسیج در لیگ تیم داری می کند.
تصویب قوانین خودسرانه و سلیقه ای برای کنترل بی نظمی های بی شمار ناشی از ضعف مدیریت، هم در فوتبال و هم در کشور، راه را برای رانت خواری و باندبازی عوامل وابسته باز کرده است که در نتیجه آن ثروت ملی به تاراج رفته است. تصویب منشور اخلاقی برای اهالی فوتبال و تنظیم سقف قرارداد برای فوتبالیست ها از جمله ی همین قوانین است.
سیاست زدگی آن هم ابتلا به کثیف ترین نوع سیاست، که مملو از دروغ و استبداد و دزدی و تبانی است در اداره ی کشور و به همین ترتیب در مدیریت فوتبال کار را به جایی رسانده که انتصاب در پایین ترین رده های مدیریتی توسط رده های بالایی قدرت و براساس منافع شخصی یا گروهی صورت می پذیرد. تا جایی که مربی تیم ملی با نظر احمدی نژاد انتخاب می شود. همانطور که وزیر اطلاعات با نظر خامنه ای منصوب می گردد. و همچنین، همین سیاست زدگی است که پای نماینده های مجلس را به حوزه ی فوتبال باز می کند. جاییکه یک نماینده برای رای آوردن در دور بعدی اتخابات، یک تیم را یک شبه از یک شهر  به حوزه ی انتخابی خود منتقل می کند.
در مقابل تمام این فسادها و به عنوان شباهتی دیگر، حکومت کوچکترین اعتراضی را برنمی تابد. ترس حاکمیت از مردم و سرکوب شدید اعتراضات، منحصر به خیابان ها نیست و جو پلیسی حاکم در جامعه، در استادیوم ها نیز دیده می شود. لیدرها سعی در هدایت تماشاچی ها دارند و نیروهای ضد شورش با تجهیزات کامل، از جمله باتوم و گاز اشک آور سعی در ایجاد رعب و وحشت در بین تماشاچی ها دارند. تماشاچی هایی که خیلی زود نامشان تماشاگرنما و صدایشان در پخش تلویزیونی خفه می شود. به همین ترتیب، ظلم و تبعیضی که در جامعه و درحق اقشار آن از جمله زنان و تهیدستان روا می شود، در فوتبال به گونه ای غیرقابل انکار قابل مشاهده است.
اما، شباهت ها محدود به سیاست زدگی و معلول صرف سلطه ی حکومت در تمام امور کشور از جمله فوتبال نیست. از آنجا که اهالی فوتبال از همین مردم ایران و از جنس خود ما هستند؛ تمام نابه هنجاری هایی که در جامعه وجود دارد، در فوتبال هم دیده می شود. منتهی بی پرده  و آشکار. کافی است مدتی به برنامه ی 90 نگاه کنید تا دروغ و ریا و چاپلوسی و باندبازی را که در بین مردم جامعه ی ما رواج یافته است در آینه ی مصاحبه ها و خبرها و اتفاقات فوتبالی ببینید.  ببینید تماشاگران فوتبال ایران چگونه از یک انسان معمولی بت می سازند، چگونه او را به عرش می برند و بعد چگونه با سر به زمین می کوبند و لجن مالش می کنند. این همان رفتار آشنایی است که در جامعه ی ما اتفاق می افتد.
آری این است فوتبال ما که با یک دو دو تا چهارتای ساده شکستش قابل پیش بینی است. آری! اینجا ایران است و کشورمان در حال زوال. و به قول ناصرالدین شاه همه چیزمان به همه چیزمان می آید.

۱۳۹۰ تیر ۱, چهارشنبه

چه کسی مجسمه ها را می دزدید؟

وقتی سال پیش دقیقا همین روزها خبر تعرض عده ای از اراذل و اوباش به یک دختر بدحجاب در منطقه ی خاوران تهران را شنیدم، و بعد فیلم آنرا دیدم، ناخودآگاه یاد کارهای طالبان افتادم. همین که در مدرسه های دخترانه گاز سمی پخش می کنند تا دختران را از مدرسه رفتن پشیمان کنند. یاد آن افتادم که همین جمهوری اسلامی در شیراز، شهر گل و بلبل و شراب، مشروب ارزان و البته سمی توزیع می کرد تا مردم کر و کور و کشته شوند و درس عبرتی شوند برای دیگران. همان موقع باورم را نوشتم و گفتم که فیلم حمله به دخترک در کنار پایگاه بسیج منطقه ی خاوران، سناریویی است که البته خیلی با عجله نوشته شده و چندین ناشیگری واضح دارد. من در آنجا اهداف بانیان این کار و پخش گسترده ی فیلمش را نیز بطور مشروح ذکر کردم. از جمله توجیه طرح عفاف، ایجاد تفرقه بین مردم بالاشهر و پایین شهر، انحراف اذهان از سالگرد انتخابات دروغین 88، و . . .. امسال هم در آستانه خرداد، خرداد حوادث، باز از همان خبرها می آید و اینها چقدر وقیح هستند که از هیچ جنایتی ابایی ندارند و چقدر ابله هستند که نمی فهمند دست خون آلودشان از زیر آستینشان پیداست. در محوطه ی دانشگاه، در محوطه ی خوابگاه دختران دانشگاه مشهد به دختری که معمولا آرایش می کرده تجاوز می کنند، تا درس عبرت شود. تا موضوع گندکاری رابطه ی رهبر و مترسکش فراموش شود. تا حواس معترضین در آستانه ی خرداد به موضوع دیگری جلب شود. تا باز این فکر را ترویج کنند که اگر حجاب نداشته باشی مورد تجاوز قرار می گیری. من محیط خوابگاه دختران را در دانشگاه مشهد دیده ام، قاطعانه می گویم: بسیار بعید است که عده ای لات بتوانند بدون هماهنگی با نگهبانی و حراست، به آن محیط نفوذ کنند و چنین جنایتی بیافرینند. در عوض می دانید یاد چه می افتم؟ یاد همان دخترکی که چون روبنده نبسته بود، به دست طالبان اسیر شد و آنان بینی دخترک را بریدند. عکس وحشتناک آن دختر را بر جلد مجله ی تایمز هرگز فراموش نمی کنم. مزدوران رژیم ایران به فاصله ای کوتاه و در ادامه ی برنامه ی شومشان، به یک میهمانی در اطراف اصفهان حمله می کنند و به زنان مردم در مقابل شوهرانشان تجاوز می کنند. می دانید یاد چه می افتم؟ یاد حمله ی طالبان به مینی بوس حامل رای دهندگان افغانی. انگشت هر کسی را که جوهری بود، می بریدند تا دیگر کسی رای ندهد. اینجا هم جنایت می کنند تا دیگر کسی در باغ میهمانی نگیرد. چند روز پیش دوباره عده ای دست جمعی به یک زن روستایی که اخیرا از همسرش جدا شده بود تعرض کرده اند. پلیس بی آبرو و دستگاه قضایی فاسد ایران به علت وجود نداشتن شاکی خصوصی متهمان را آزاد کرده اند. امروز خبر آمده بود که پس از بالا آمدن گند ماجرا یک نفر دستگیر شده و اتفاقا بسیجی هم هست. واما دوباره خبر جدید، از جنایتی دیگر می گوید. در گرگان به دختری تجاوز کرده اند و بعد او را در جنگل خفه کرده اند. ناخودآگاه یاد خبری از یک وبلاگ وابسته به رژیم می افتم. یک آخوندی در قم، خیلی وقت پیش همه ی این حوادث را پیش بینی کرده بود. مثل پیش بینی های دیگری که می کنند. مثلا از یک سال جلوتر، یک نفر از اینها که نوک دماغ خود را هم به زور می بیند، پیش بینی می کند که در انتخابات 88، احمدی نژاد با 24 میلوین رای بر رقیبانش پیروز می شود. آری! یک آخوندی به اسم توکل هم، خیلی وقت پیش گفته بود که اگر بخواهد سایه ی ولی فقیه از سر مردم ایران کم شود، ناموس مردم نیز در امان نخواهد بود. اما در واقع این یک پیش بینی نیست. این یک تهدید آشکار است. من اعتقاد دارم که این جنایت ها کار جانیان جمهوری اسلامی است. فقط از اینها برمی آید و اهدافشان نیز کاملا واضح است. مگر دو سال پیش در جلسه بسیجی های رزمی کار ذولفقار قریب به این مضمون نگفته بودند که: ناموس اینها بر ما مباح است و باید کشور را برای مردم ناامن کنیم. یک سال تمام بود که در تهران مجسمه می دزدیدند و غصه ی کی بود کی بود من نبودم را علم کرده بودند. کمیته تشکیل داده بودند که مثلا دزد بگیرند. حالا می بینید؟ مجسمه ی آرش کمانگیر را در ساری با دستور دادستان، همچون دزدان، شبانه بار تریلی می کنند و می برند. این را که دیگر خودشان معترفند. شک نکنید که همین ها در تهران مجسمه می دزدیدند. چرا این بار اعتراف کردند؟ نمی دانم! شاید مشکل است که کسی باور کند که دزدان معمولی بتوانند مال دزدی را بار تریلی کنند. و باز همین ها هستند که بزرگترین نقاشی دیواری را یک شبه محو می کنند. فقط یک حرف می ماند و آن اینکه طالب ها شرف دارند به جمهوری اسلامی. این جانیان روی طالبان را سفید کرده اند.

۱۳۹۰ خرداد ۲۸, شنبه

ترفند حکومت برای جلوگیری از شعارنویسی مردم

جنبش سبز از بدو تشکیل، اخلاق را سرلوحه ی تمام برنامه های خود قرار داده است و البته حکومت ایران از این منش در بسیاری از موارد سواستفاده کرده است. حتی در فاز برنامه ریزی های جنبش، هر پیشنهادی به سرعت توسط دوست و دشمن با انواع و اقسام انتقادها روبرو می گردد. دوستان که طرح را از زوایای مختلف نگاه می کنند تا مبادا ضرری متوجه احدی، ولو یک مزدور گردد. نفوذی ها هم که بلافاصله طرح را تخطئه می کنند.

از مدتی پیش شهرداری تهران از همین حس و منش ما سو استفاده کرده تا حجم شعارنویسی ها را کاهش دهد. شهرداری سعی دارد تا در و دیوار محل ها مناسب برای شعار نویسی را با پوستر های هنری و کاشی کاری و نقاشی های مختلف بپوشاند با این فرض که یک سبز به علت حفظ این آثار و برای پرهیز از صدمه زدن به آنها، از شعارنویسی بر آنها خودداری خواهد نمود . در تازه ترین اقدام، شهرداری تمام پُست های برق و تلفن را سیاه رنگ کرده و مثلا به آنها طرح کتابخانه داده است.

۱۳۹۰ خرداد ۲۱, شنبه

عکس هایی از شعارنویسی برای دعوت مردم به تظاهرات 22 خرداد، دومین سالگرد انتخابات ننگین 88

من شهادت ترانه و امیدرضا میرصیافی رو فراموش نمی کنم. من هرگز شهادت ندا و سهراب رو فراموش نمی کنم. من شهادت هیچ کدوم از همسنگر های خودم رو فراموش نمی کنم. من جنایتی که سگان ولایت دیروز در انزلی کردند رو هم فراموش نمی کنم. من برای فردا 22 خرداد شعار می نویسم و تبلیغ می  کنم. من فردا برای تمام ظلم ها و تبعیض هایی که  به هم میهن ها و همشهری های من شده، به خاطر تمام جنایاتی که در حق زنان و جوانان و کارگران  و دانشجویان این مملکت شده، به خاطر خودم ، به خاطر تو به خیابان خواهم آمد.



۱۳۹۰ خرداد ۱۴, شنبه

عکس و خبر از اوضاع سوم هاله سحابی در اطراف حسینیه ارشاد، ساعت 18 تا 20


حدود ساعت 18 فقط نیروهای پلیس در محل دیده می شوند. مردم در سر کوچه ها در گروه های چند نفری منتظر هستند. مغازه ها به علت تعطیلی مردن خمینی همه بسته هستند و این، کار را برای برگزاری تظاهرات سخت کرده است، چون هیچ بهانه ای برای حضور در آنجا وجود ندارد. حوالی ساعت 19 تعداد مردم خیلی زیاد شده. حالا دیگر لباس شخصی ها کاملا به صحنه آمده اند و مشخص است که کنترل اوضاع از پلیس گرفته شده و به آنها سپرده شده است. چند ون نیروی انتظامی پر از آدم هایی است که بدون هیچ دلیلی بازداشت شده اند. لباس شخصی ها یک زوج را که با روسری و پیراهن سبز در پیاده رو رد می شدند دستگیر کردند و بعد از جر و بحث آنها را از هم جدا نموده به داخل دو ون بردند. دختر دیگری که مچ بند سبز داشت نیز دستگیر شد. در تمام کوچه های منتهی به محل، لباس شخصی ها با انواع و اقسام تیپ ها از تیپ حزب اللهی گرفته تا تیپ های مد روز با بی سیم  و بدون آن در حال گشت زنی هستند. حوالی ساعت 19:30 ترافیک شدیدی در تمام مسیرهای منتهی به حسینیه ی ارشاد ایجاد شده است. ماشین ها به نشانه ی اعتراض بوق می زنند. گارد ویژه و نیروی انتظامی وانمود می کنند که در حال یادداشت پلاک ماشین های بوق زننده هستند، اما تعداد ماشین ها آنقدر زیاد است که عملا پلیس نمی تواند جلوی آنها را بگیرد. ساعت 20 لباس شخصی ها در خیابان شریعتی تا متروی قلهک و میرداماد پراکنده اند و در عوض نوجوان هایی ژولیده با لباس های کثیف که کاور پلیس را بر تن کرده انددر طول خیابان چیده شده اند.
توضیح: فیلم برداری و عکاسی در این روز بسیار دشوار بود و تنها توانستم همین دو عکس را از بین فیلم ها استخراج کنم.