۱۳۸۸ اسفند ۹, یکشنبه

آقای خامنه ای! بهتر است به جای کشتی نجات به فکر ساحل نجات باشید

کشتی با یک صخره بزرگ برخورد کرده و شکاف های بزرگی در بدنه آن ایجاد شده است. آب با فشار در حال وارد شدن به موتورخانه کشتی است و کشتی عنقریب به زیر آب می رود. در همین مجال که آخرین فرصت برای فرار خدمه از غرق شدن حتمی است، و در شرایطی که هر کسی به سمتی می دود، ناخدا فریاد می زند که همه بر روی عرشه جمع شوند. ملوان ها، یکی خسته و یکی زخمی، یکی حاضر و یکی غایب، مقابل ناخدا جمع می شوند. ناخدا داد می زند که کسی کشتی را ترک نکند و کسانی را که پیش از این توانسته بودند با قایق از کشتی فرار کنند، سرزنش می کند. به نظر می رسد که حالت طبیعی ندارد، عصبانی است. ناخدا دستور می دهد که آب موتورخانه را تخلیه کنند و موتورها با حداکثر سرعت به حرکت بیفتند. انگار ناخدا دیوانه شده. ناخدا به یکباره یقه یکی از خدمه را که داشت با سرعت از کنارش رد می شد، می چسبد. ملوان پیر یقه اش را به زور از مشت ناخدا در می آورد، او را به عقب هل می دهد و می گوید: "بهتر است شما هم به فکر نجات خود باشید، قربان!" و بعد خودش را به گروهی که دارند با قایق نجات کشتی را ترک می کنند می رساند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر