۱۳۸۸ تیر ۳, چهارشنبه

پرتره ای دردناک از ندا! به دردناکی شهادتش


ندا جان! نمی توانم؛ نمی توانم بیش از این تصویر صورت خونینت را در پیش چشمانم زنده نگاه دارم. با اجازه ی تو، می خواهم، از این به بعد، این عکست را به خاطر بسپارم. اگر بشود می خواهم فکر کنم که این نگاهت، هنوز جان دارد! فقط می خواهم اینطور خیال کنم. می دانم . . .! ولی می خواهم تصور کنم که تو انگار زیرچشمی به جایی می نگری، می خواهم خودم را گول بزنم، تو که دوست نداری دیوانه شوم، می خواهم جای مرگ را در چشمانت با شیطنت دخترانه عوض کنم
.
.
.
ولی هر چه سعی می کنم نمی توانم. نمی شود، چه سعی بیهوده ای. آخ! ای کاش نقاش نمی توانست حقیقت را به این دقت به تصویر بکشد

پرتره دیدگان، اثر تیم اُبریینت
اصل اثر را در صفحه نقاش ببینید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر