۱۳۸۸ تیر ۸, دوشنبه

خدایا! از بس صدایت کردم، گلویم بوی خون می دهد، خدایا! وجودم پر از آتش است؛ کمکم کن

خدایا! می گویند، من و دوستانم لباس بسیج بر تن کرده ایم و خود عزیزانمان را کشته ایم. می گویند ما ندا را کشته ایم. می گویند ما بانک ها را آتش زده ایم. می گویند ما اتوبوس آتش زده ایم. در تلویزیون می گویند ما مسول خون ها ریخته شده هستیم. یعنی من بردارم را روبروی پایگاه بسیج کشته ام؟ می گویند 300 بسیجی را زخمی کرده ایم. می گویند 8 بسیجی را کشته ایم. می گویند ما یا فریب خورده ایم، یا خود را به خارجی ها فروخته ایم. می گویند ما شیشه ماشین ها و خانه ها را می شکنیم. می گویند ما لباس پلیس می پوشیم و به خانه مردم حمله می کنیم. می گویند ما اراذل و اوباش هستیم. خدایا! می گویند ما خس و خاشاک هستیم. خدایا! می گویند ما به آن مردک رای داده ایم و خود خبر نداریم. خدایا! امشب آنقدر تو را صدا زدم آنقدر به بزرگی تو اعتراف کردم، آنقدر الله اکبر گفتم، که حالا گلویم بوی خون می دهد. خدایا! وجودم پر از آتش است. یعنی من ندا را کشته ام؟ مگر تو کجا بودی؟ مگر من که هستم؟

۱ نظر:

  1. Agar dar mozee defayi beravid inha harfe khod ra be korsi neshande va
    badtar khahand nemund va majburid hey az khod defa konid.
    Behtar ast ta mitavanid dustane khod ra jam konid va ba etelaate
    dorost be nashre vagheyiyat va bidar kardane mardome shahrestani
    bepardazid. Asaye musa dar jam shodane mellat ast va inra khub dar
    zehn besparid! Tosiye mikonam chand ketab az Soroush niz bekhanid
    va bedanid ke ba kodam khoda taraf hastid va chegune bayad az oo komak khast va rahe movajehe ba hagh chist.

    پاسخحذف