1- ما ساعت 4 از خیابان شادمان به مسیر تظاهرات نزدیک شدیم.
2- تا اواسط شادمان، هیچ نشانی از تظاهرکننده ها نبود و فقط حضور بسیار پرشمار نیروهای انتظامی دیده می شد.
3- تمامی پمپ بنزین های نزدیک محل تظاهرات حتی پمپ بنزین ستارخان توسط انبوه نیروهای انتظامی محافظت می شد.
4- از اواسط خیابان شادمان، به یکباره جریان مردمی که می خواستند خود را به خیابان آزادی برسانند، نمایان شد. مثل مردمی که راهی استادیوم هستند یا مثل دانش آموزانی که می خاهند خود را به حوزه ی امتحانی برسانند.
5- گاردی ها با باتوم مردم را کتک زدند و از رسیدن آنها به آزادی جلوگیری می کردند.
6- تعداد مردم در کوچه ها و خیابان شادمان و فشار آنها برای ورود به آزادی هر لحظه بیشتر می شد.
7- عجیب آنکه فشار و تجمع گاردی ها در انتهای شادمان، منتهی به خیابان آزادی هر لحظه کمتر می شد (احتمالا مجبور به پخش کردن نیروهای خود شده بودند)
8- مردم حدود ساعت 5:30 یا 6 توانستند خود را به خیابان آزادی برسانند. اما هیچ عکس العملی از خود نشان نمی دادند و فقط در پیاده روها منتظر بودند تا خیل جمعیت از سمت انقلاب برسد.
9- تعداد مردم بسیار زیاد بود، اینطرف پل یادگار، پیاده روها، آنطرف سمت کارخانه زمزم، خیابان جیحون، بالای پل عابر همه جا بودیم.
10- با خبر شدیم که کل مسیر امام حسین تا آزادی را به چند حوزه تقسیم کرده اند و مانع پیوستن مردم به یکدیگر می شوند. خود ما بین پل عابر خیابان جیحون تا بزرگراه یادگار گیر افتاده بودیم. جمعیت مردم در همین جا به چندین هزار نفر می رسید.
11- هر لحظه از تعداد گاردی های در محل کاسته می شد. 10 موتورسوار مسلح فقط برای ایجاد رعب و وحشت مدام همین مسیر کوتاه را دور می زدند.
12- ما شاهد بودیم که موتورسوارهای لباس شخصی مسلح به سمت آزادی حرکت می کنند. از آزادی صدای تیراندازی می آمد و آمبولانس ها در خط ویژه مدام در حال حرکت بودند. بالای آزادی مدام هلی کوپتر حرکت می کرد.
13- امید ما برای پیوستن به تجمع احتمالی در آزادی یا پیوستن گروهی از سمت انقلاب کم کم از بین رفت.
14- ساعت 7 بود و مردمی که چندین ساعت مدام در پیاده روها در حال حرکت بودند، کم کم خسته شدند. کودتاچی ها کم کم موفق شدند تا ترافیک سنگینی که برای 2 ساعت وجود داشت، روان کنند.
15- مردم که در این لحظه کاملا مستاصل و سرگردان بودند، به سمت بزرگراه یادگار رفتند تا شاید بتوانند خود را به آزادی برسانند، اما لباس شخصی ها که حالا دیگر کاملا سرکوب را رهبری می کردند، به هر شکل ممکن، جمعیت را در شمال و جنوب بزرگراه یادگار تخلیه کردند.
15-جمعیت شمالی دوباره به شادمان برگشتند و جمعیت جنوبی از کوچه پس کوچه ها خود را به خیابان های جیحون و کارون رساندند.
16-با اینکه قبل از شب شدن، از همه جای مسیر، دود لاستیک دیده می شد، ولی ما نتوانسته بودیم کاری کنیم، به خصوص که گمان می کردم دوستانی که در آزادی بوده اند، خیلی کشته داده اند و ما نتوانسته بودیم خود را به آنان برسانیم.
17 در کمال سرخوردگی، دیدم که بالاترها در خود شادمان انگار شلوغ شده، خود را به آنجا رساندیم.
18- خیابان شادمان از ساعت 7 تا ساعت 8:30 بطور کامل در اختیار تظاهرکنندگان بود.
19- مردم وسط خیابان را تقریبا باز گذاشته بودند، تا ماشین ها به آرامی عبور کنند. به این ترتیب، هم ترافیک حفظ می شد، هم حرکت موتورسوارهای بسیجی که به محل اعزام می شدند، کند می شد.
20- بعد از حدود یک ساعت و نیم، بسیجی ها هم با موتور، همه کاملا مسلح، با باتوم و گاز و تفنگ به سراغمان آمدند.من خودم در دست یه بچه بسیجی حدود 15 ساله ی بسیار بی تربیت، یک تفنگ پرتاب گاز اشک آور دیدم.
21- اکثریت بسیجی ها صورت خود را پوشانده بودند و شلوار جین پوشیده بودند، با موهای روغن زده و سه تیغه.
22- معلوم بود که تعدادشان به اندازه ای نیست که بتوانند همه ی محله ها را آرام کنند، بنابراین فقط جمعین را متفرق می کردند و می رفتند.
23- اکثریت با مردم بودند، ولی بالای خانه ها، آدم های ریشویی را می شد دید که تمام مدت داشتند با تلفن حرف می زدند.
24- اگر جمعیت برنامه ای برای ادامه ی کار داشتند و اگر ما خسته نمی شدیم، و اگر می توانستیم از بقیه ی نقاط شهر باخبر شویم، موفقیتمان دوچندان می شد.
25- در هنگام بازگشت به خانه، از هر محله ای که رد می شدم، شبیه همان شادمان بود
26- مردم حدود ساعت 9:30 دیگر در خیابان نبودند، اما ترافیک سنگین، حضور پلیس در اطراف پمپ بنزین ها، و حرکت گله ای موتورسوران بسیجی مسلح در بین مردم، اوضاع را هنوز غیرعادی می نمود. داشتند در محلات چرخ می زدند.
27- ساعت 12 شب دوباره با ماشین به خیابان برگشتم، می دانستم که جنبش ما دوباره خون تازه ای در رگ هایش جریان یافته، بسیجی ها هم دوتا دوتا به لانه هایشان برمی گشتند.