۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه

سه شنبه هوا بارونیه؛ به نظرتون ریختن گازوییل تو لاین ویژه و کف خیابونا عملی هست؟


چقدر خوبه که برنامه هامون رو برای یه روز بارونی تنظیم کنیم. شاید بتونیم در یه روز بارونی با ترفندهایی موتور سواراشون رو از کار بندازیم. چه می دونم شاید با ریختن گازوییل تو لاین ویژه اتوبوس های آزادی-امام حسین، یا سطح خیابون سبب لغزندگی خیابون بشیم. فراموش نکنید که امکان تردد سریع برای نیروهای سرکوبگر حیاتی است و ترافیک پاشنه ی آشیل اونهاست. موتور هم وسیله نقلیه استراتژیک گاردی ها و بسیجی هاست.  فکر کنید آدم یه 40 لیتریه پر از گازوییل رو سوراخ کنه، ببنده زیر ماشین، بعد در محل مناسب سوراخه رو باز کنه و شروع کنه به حرکت، سطخ خیابونا کاملا لغزنده می شه
به هر حال ما که داریم می ریم خرید عید، برامون روز بارونی و غیر بارونی فرق نمی کنه، اما مزدورای بدبخت که باید از صبح تو خیابون پرسه بزنن، دهنشون سرویسه.

عکس از www.foreca.com

۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه

هاشمی در سنگر دشمن: اعلام موضع اخیر هاشمی می تواند تبدیل به فرصتی طلایی برای جنبش ضد استبدادی مردم شود

بعد از گذشت 20 ماه در نهایت هاشمی رفسنجانی خواسته یا ناخواسته موضع خود را به رهبر نشان داد و هم خیال ما را راحت کرد، هم خیال خود را. به رغم اظهارنظر برخی از دوستان، من تصور می کنم که این اعلام موضع هاشمی بسیار به نفع جنبش سبز است. بگذارید اوضاع را از همان موقع انتخابات 88 مرور کنیم. احمدی نژاد در مناظره ی خود با موسوی هیچ حرفی برای گفتن نداشت. وقتی خود را از پیش باخته دید، موسوی را به هاشمی رفسنجانی ربط داد. گرچه میرحسین بی درنگ حساب خود را از هاشمی جدا کرد، اما احمدی نژاد ضربه ی خود را وارد نمود و مناظره را در قسمت هایی از مسیر اصلی منحرف کرد. بعد از 25 خرداد، هاشمی در نماز جمعه ی سبز، بطور تلویحی از جنبش مردم حمایت کرد، اما بعد از آن نه خواست و نه توانست به حمایت خود ادامه دهد. نخواست، چون اصولا هاشمی در ریشه، نزدیکی با جنبش سبز ندارد و سیاستمداری است که در هر لحظه به وضعیت خود در صفحه ی شطرنج ایران می نگرد. علاوه بر این هر روز از توان بازی هاشمی کاسته شد چه او توسط دار و دسته ی احمدی نژاد کاملا ضعیف و گوشه گیر گردید. در این اواخر هاشمی جز بار گران نبود. کسی که حتی نمی توانست دختر خود را از تعرض اوباش گماشته ی دولت مصون دارد. هاشمی اگر بیش از این مقاومت می کرد نابود می شد. او نه از حمایت جنبش برخوردار بود و نه دیگر از حمایت رهبر جمهوری اسلامی.
اما حالا هاشمی بدون اینکه بخواهد مهره ای کارساز برای جنبش است. حرف های امروز و فردای هاشمی در مورد بدنه ی اجتماعی جنبش سبز هرگز از حرف های دیگر زمامداران جمهوری اسلامی تندتر و تاثیرگذارتر نخواهد بود. در عمل هم او هیچ ابزار سرکوبی هم در دست ندارد و علاقه مند به این کار هم نیست. چرا هاشمی باید حافظ منافع رئیس جمهور فعلی ایران باشد که درصدد برباد دادن خاندان اوست! پس هاشمی مانعی بر سر راه جنبش نیست. اتفاقا او در پشت صحنه تمام تلاش خود را برای حذف حمایت رهبر رژیم از احمدی نژاد و در نهایت به زیر کشیدن او انجام خواهد داد. که این می تواند یک پیروزی آشکار برای جنبش سبز باشد. بی شک هرگونه نزدیکی خامنه ای به هاشمی، و دوری او از احمدی نژاد نتیجه ی مستقیم فشار وارد شده از طرف جنبش سبز است. 
اما به عنوان دومین سود، تضعیف نیروهای فالانژ درون حکومت که به واسطه ی بازگشت هاشمی و ناطق نوری و . . . به بیت رهبری اتفاق می افتد، فشار بر رهبران جنبش سبز را کاهش می دهد. فراموش نکنیم که تحریک خامنه ای توسط گروه های بسیار تندروی طرفدار دولت، بر صدور دستور حصر رهبران جنبش تاثیر فراوانی داشته است. 
خروج هاشمی از جبهه ی جنبش سبز همچنین امکان هرگونه مانور تبلیغاتی را از دولتی ها می گیرد. چه آنان مدت هاست که از هاشمی چماقی ساخته اند و آن را بر سر مردم می کوبند. لازم به ذکر است که کاهش فشار بر جنبش سبز از طرف تندروهای دولتی، بطور غیر مستقیم موضع ما را در برابر خامنه ای تقویت می کند. 
خلاصه اینکه تصمیم اخیر هاشمی در درجه ی اول، ناخواسته به نفع جنبش سبز است چه در مقابل دولت و چه در مقابل خامنه ای. در درجه دوم این تصمیم یک پیروزی برای خامنه ای در مقابل دولت تمامیت خواه احمدی نژاد محسوب می شود.
اما نکته ی بسیار بسیار مهم اینجاست. جنبش سبز می تواند از این فرصت حداکثر استفاده را بکند، اگر مردم در کف خیابان باشند و در عین حال رهبران جنبش خواسته های حداکثری از شخص خامنه ای طلب کنند. خواسته های امروز سید محمد خاتمی، آیت الله دستغیب، و اجمد منتظری، فرضیات مطرح شده در این مطلب را تایید می کند. در این شرایط هاشمی که قول آرام کردن اوضاع را به خامنه ای داده، می تواند مشوق دیکتاتور برای تن دادن به خواست این افراد باشد.

مزدوران آشکار رژیم را در اداره بطور محلی رسوا کنیم، اینها همانهایی هستند که در تظاهرات با ماسک و چفیه چهره می پوشانند و مردم را می زنند.

پشت موتور، دو تَرکه و سه تَرکه، با تفنگ و باتوم و قمه و زنجیر، به زن و بچه ی مردم حمله می کنند و فحش رکیک می دهند. گاه عربده می کشند و گاه دیوانه وار خنده ی مستانه سر می دهند. اینها بعثیچی هستند و بخشی از نیروهای سرکوبگر را تشکیل می دهند. قیمت شان خیلی پایین است. شرفشان را به روزی 200 تا 300 هزار تومان می فروشند. اخیرا صورتشان را با ماسک و چفیه می پوشانند، تا توسط مردم شناسایی نشوند. اما چرا ما هزینه ی آدمکشی و آدم فروشی را برای اینها بالا نمی بریم؟ در تمام ادارات، همه این نوخاله ها را می شناسند. هر کدام از ما می دانیم که فلانی روزهای تظاهرات، می رود ماموریت و یهو غیبش می زند. آنجا، در اداره کاری به کار اینها نداریم، بعد در میان دود و گاز اشک آور، می خواهیم از اینها فیلم و عکس بگیریم. من فکر می کنم که باید اینها را در ادارات بصورت محلی رسوا کنیم. در هر اداره ای، چند نفری هستند که بی پرده آدم فروشی می کنند و همه ی کارکنان اینها را می شناسند، شک نکنید که اینها همانهایی هستند که روزهای تظاهرات با باتوم به میان مردم می روند و ما را می زنند. بیایید در همان اداره با اعلان عمومی، با اعلام اسامی شان در تابلوی اعلانات بی آبرویشان کنیم تا بفهمند که این پولی که می گیرند، پول شرف و آبروی آنها است. باید فشار را بر روی ایشان زیاد کنیم، شاید کمی تنبیه شوند و دست از آدم فروشی بردارند.

۱۳۸۹ بهمن ۳۰, شنبه

اهم مشاهدات من از تظاهرات 25 بهمن 89

1- ما ساعت 4 از خیابان شادمان به مسیر تظاهرات نزدیک شدیم.
2- تا اواسط شادمان، هیچ نشانی از تظاهرکننده ها نبود و فقط حضور بسیار پرشمار نیروهای انتظامی دیده می شد.
3- تمامی پمپ بنزین های نزدیک محل تظاهرات حتی پمپ بنزین ستارخان توسط انبوه نیروهای انتظامی محافظت می شد.
4- از اواسط خیابان شادمان، به یکباره جریان مردمی که می خواستند خود را به خیابان آزادی برسانند، نمایان شد. مثل مردمی که راهی استادیوم هستند یا مثل دانش آموزانی که می خاهند خود را به حوزه ی امتحانی برسانند.
5- گاردی ها با باتوم مردم را کتک زدند و از رسیدن آنها به آزادی جلوگیری می کردند.
6- تعداد مردم در کوچه ها و خیابان شادمان و فشار آنها برای ورود به آزادی هر لحظه بیشتر می شد.
7- عجیب آنکه فشار و تجمع گاردی ها در انتهای شادمان، منتهی به خیابان آزادی هر لحظه کمتر می شد (احتمالا مجبور به پخش کردن نیروهای خود شده بودند)
8- مردم حدود ساعت 5:30 یا 6 توانستند خود را به خیابان آزادی برسانند. اما هیچ عکس العملی از خود نشان نمی دادند و فقط در پیاده روها منتظر بودند تا خیل جمعیت از سمت انقلاب برسد.
9- تعداد مردم بسیار زیاد بود، اینطرف پل یادگار، پیاده روها، آنطرف سمت کارخانه زمزم، خیابان جیحون، بالای پل عابر همه جا بودیم.
10- با خبر شدیم که کل مسیر امام حسین تا آزادی را به چند حوزه تقسیم کرده اند و مانع پیوستن مردم به یکدیگر می شوند. خود ما بین پل عابر خیابان جیحون تا بزرگراه یادگار گیر افتاده بودیم. جمعیت مردم در همین جا به چندین هزار نفر می رسید.
11- هر لحظه از تعداد گاردی های در محل  کاسته می شد. 10 موتورسوار مسلح فقط برای ایجاد رعب و وحشت مدام همین مسیر کوتاه را دور می زدند.
12- ما شاهد بودیم که موتورسوارهای لباس شخصی مسلح به سمت آزادی حرکت می کنند. از آزادی صدای تیراندازی می آمد و آمبولانس ها در خط ویژه مدام در حال حرکت بودند. بالای آزادی مدام هلی کوپتر حرکت می کرد.
13- امید ما برای پیوستن به تجمع احتمالی در آزادی یا پیوستن گروهی از سمت انقلاب کم کم از بین رفت.
14- ساعت 7 بود و مردمی که چندین ساعت مدام در پیاده روها در حال حرکت بودند، کم کم خسته شدند. کودتاچی ها کم کم موفق شدند تا ترافیک سنگینی که برای 2 ساعت وجود داشت، روان کنند.
15- مردم که در این لحظه کاملا مستاصل و سرگردان بودند، به سمت بزرگراه یادگار رفتند تا شاید بتوانند خود را به آزادی برسانند، اما لباس شخصی ها که حالا دیگر کاملا سرکوب را رهبری می کردند، به هر شکل ممکن، جمعیت را در شمال و جنوب بزرگراه یادگار تخلیه کردند. 
15-جمعیت شمالی دوباره به شادمان برگشتند و جمعیت جنوبی از کوچه پس کوچه ها خود را به خیابان های جیحون و کارون رساندند.
16-با اینکه قبل از شب شدن، از همه جای مسیر، دود لاستیک دیده می شد، ولی ما نتوانسته بودیم کاری کنیم، به خصوص که گمان می کردم دوستانی که در آزادی بوده اند، خیلی کشته داده اند و ما نتوانسته بودیم خود را به آنان برسانیم.
17 در کمال سرخوردگی، دیدم که بالاترها در خود شادمان انگار شلوغ شده، خود را به آنجا رساندیم.
18- خیابان شادمان از ساعت 7 تا ساعت 8:30 بطور کامل در اختیار تظاهرکنندگان بود.
19- مردم وسط خیابان را تقریبا باز گذاشته بودند، تا ماشین ها به آرامی عبور کنند. به این ترتیب، هم ترافیک حفظ می شد، هم حرکت موتورسوارهای بسیجی که به محل اعزام می شدند، کند می شد.
20- بعد از حدود یک ساعت و نیم، بسیجی ها هم با موتور، همه کاملا مسلح، با باتوم و گاز و تفنگ به سراغمان آمدند.من خودم در دست یه بچه بسیجی حدود 15 ساله ی بسیار بی تربیت، یک تفنگ پرتاب گاز اشک آور دیدم. 
21- اکثریت بسیجی ها صورت خود را پوشانده بودند و شلوار جین پوشیده بودند، با موهای روغن زده و سه تیغه.
22- معلوم بود که تعدادشان به اندازه ای نیست که بتوانند همه ی محله ها را آرام کنند، بنابراین فقط جمعین را متفرق می کردند و می رفتند.
23- اکثریت با مردم بودند، ولی بالای خانه ها، آدم های ریشویی را می شد دید که تمام مدت داشتند با تلفن حرف می زدند.
24- اگر جمعیت برنامه ای برای ادامه ی کار داشتند و اگر ما خسته نمی شدیم، و اگر می توانستیم از بقیه ی نقاط شهر باخبر شویم، موفقیتمان دوچندان می شد.
25- در هنگام بازگشت به خانه، از هر محله ای که رد می شدم، شبیه همان شادمان بود
26- مردم حدود ساعت 9:30 دیگر در خیابان نبودند، اما ترافیک سنگین، حضور پلیس در اطراف پمپ بنزین ها، و حرکت گله ای موتورسوران بسیجی مسلح در بین مردم، اوضاع را هنوز غیرعادی می نمود. داشتند در محلات چرخ می زدند.
27- ساعت 12 شب دوباره با ماشین به خیابان برگشتم، می دانستم که جنبش ما دوباره خون تازه ای در رگ هایش جریان یافته، بسیجی ها هم دوتا دوتا به لانه هایشان برمی گشتند.

۱۳۸۹ بهمن ۲۵, دوشنبه

خبرهایی از مسیر انقلاب به آزادی، 25 بهمن ساعت 12

*خیابان ها مثل همیشه شلوغ است.
*خودروهای ون و وانت های نیروی انتظامی در حالیکه گاردی ها بدون کلاه خود در آن سوار شده اند در خیابان ها حرکت می کنند.
* در میدان ها سربازهایی با لباس تشریفات گذاشته اند.
* خبری از نیروهای سپاهی و بعثیچی نیست.
*در بیرون دانشگاه تهران، یک تک بعثیچی دیدم، چفیه ای انداخته بود، داشت با موبایلش بلند حرف می زد، مثلا داشت راپورت می داد.
*ضلع غربی میدان آزادی (به سمت اکباتان) را توری های فلزی کشیده اند، طوری که عبور از آن مقدور نیست.

۱۳۸۹ بهمن ۲۳, شنبه

بیست و پنجم بهمن

 (منبع: green-khoramdin.blogspot.com)
گمان می کنم که مطلب ذیل که از وبلاگ خرمدین-سبز برداشته شده است، حاوی نکاتی بسیار مهم  در مورد  25 بهمن است. با موافقت نویسنده ی آن، و البته با کمترین تغییر آنرا در اینجا آورده ام. این مطلب ممکن است اکنون به مذاق برخی از همسنگرها خوش نیاید، اما با منطقی کردن خواسته های ما از تظاهرات این روز و ارایه تصویری واقع بینانه از توانایی های جنبش،  بروز هرگونه یاس و ناامیدی را در شب 25 بهمن منتفی می سازد.

1- مفهوم پیروزی در25 بهمن : اگر جنبش سبزبتواند در 25 بهمن حداقل یک میلیون نفر"مردم" را بسمت مسیر تعیین شده به حرکت درآورد پیروز بی چون چرای میدان است. لازمه اینکار تاکید بر گفتمان مبارزه بی خشونت، غلبه بر ترس و رعب تحمیل شده از طرف حکومت، و هم راستا بودن با فراخوان رهبران سبز جنبش است . هرگونه گفتمان خشونت طلبی، مثل "روزخشم"، تظاهرات برق آسا، یکسان کردن میدان آزادی با تحریریه، نتیجه ای جز افزودن به ترس و وحشت مردم و تنها گذاشتن فعالان جنبش با نیروهای سرکوبگر نخواهد داشت
2- میدان آزادی، تحریریه مصر نیست: نه نیروهای سرکوبگر ما مثل ارتش مصر حامی تظاهرکنندگان هستند و نه تانکها برای حفاظت مردم خواهند آمد. ما قصد نداریم شب در میدان آزادی بخوابیم چون نیروهای سرکوبگر ایران، برای حفظ ولایت براحتی از روی مردم و کیسه خواب ها و چادر هایشان عبور خواهند کرد. ما فقط قرار است بسمت مسیرتعیین شده با یک حداقل میلیونی حرکت کنیم و تجربه نشان داده با چنین جمعیتی حتی اگر موفق به قرار گرفتن در مسیر نشویم حضورمان بصورت راهپیمائی های پراکنده کاملا محسوس خواهد بود.
3- حسنی مبارک معادل هاشمی رفسنجانی ست نه خامنه ای: دیکتاتورهای دو کشور هم معادل نیستند واین از نحوه برخوردشان با مردم معترض کاملا واضح است و نیاز به توضیح بیشتر نیست
4- مردم مصردر آغاز شور انقلابی و ما در دوران رکود جنبش قرار داریم: شورانقلابی مردم مصر درست با ابتدای حرکت جنبش سبز در 25خرداد 88 قابل مقایسه است با این تفاوت که دیکتاتورشان حسنی مبارک و قویترین نیروی نظامی مصر حامی آنهاست . ضمن اینکه جهان هم پشت مردم مصر با تمام قوا ایستاده است. فراموش نکنیم ما در دوران رکود جنبش سبز قرار داریم و تحرک دوباره به جنبش با حضور میلیونی و اثبات زنده بودن جنبش سبز بزرگترین دستاورد ما خواهد بود
 

نتیجه: در روز 25 بهمن ما به حضور یک میلیون "مردم" نیاز داریم نه صد شبه چریک از جان گذشته. پس هر اقدام و کلامی با در نظر گرفتن چنین هدفی باید صورت گیرد و به زبان آید

استفاده از پلاکاردهای رژیم برای تبلیغ 25 بهمن


به قول دیروزم وفا کردم. این هم یکی از همان پلاکاردها که در محله های تهران نصب شده.

۱۳۸۹ بهمن ۲۲, جمعه

شعارنویسی در تهران: استفاده از پوسترهای حکومتی برای تبلیغ 25 بهمن


دو روز پیش من چندتا پوستر 22 بهمن و چند پوستر خامنه ای را از خیابان ولیعصر جمع آوری کردم. امروز به فکرم رسید که بر روی پوستر های 22 بهمن، 2 را 5 کنم. امشب می خواهم نصبشان کنم. دوستان عزیزم!  خواهش می کنم علاوه بر اینترنت، وقت بیشتری برای دعوت از مردم کوچه و بازار اختصاص دهید.

۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

تصور کنید که همین حالا ساعت 3 بعد از ظهر 25 بهمن است و شما جان بر کف در راه آزادی هستید

22 خرداد 89 در سالگرد انتخابات، میرحسین مردم را برای تظاهرات به خیابان ها فرخوانده بود، اما هیچ کس نمی دانست که آیا مردم باز مانند 25 خرداد به میدان می آیند یا نه. فشار حکومت و تهدید به کشتار مردم، در نهایت موسوی و کروبی را واداشت که "برای حفظ جان و مال مردم"، در آخرین ساعات برنامه را لغو کنند. با این وجود من از مسیر بزرگراه یادگار به خیابان آزادی رفتم.  می خواهم اینحا تجربیاتی که احتمالا خیلی از شما هم دارید، بازگویه کنم تا با اشتراک مساعی موفقیت تظاهرات آتی را تضمین کنیم.

وقتی رسیدم، نمی شد فهمید که مردمی که تند تند، با عجله، و با نهیب "آقا نایست" پلیس رد می شوند، برای تظاهرات آمده اند یا صرفا رهگذرند؛ به من هم گفتند که حرکت کنم. . .. آن روز نیروهای گاردی و بسیجی و پلیس همه جا بودند، قدم به قدم. آماده سرکوب. حتی پلیس راهنمایی و رانندگی هم بسیار خشن می نمود و اگر ماشینی حتی برای پیاده یا سوار کردن مسافر لحظه ای توقف می کرد، حتی با فحش راننده را مجبور به حرکت می کرد. گله های بسیجی همه جا در دسته های 50 نفری زیر سایه ی درخت های دور میدان آزادی روی چمن ها دراز کشیده بودند، یا کنار متروی شادمان داخل کوچه کنار پیاده رو نشسته بودند. ون های سیاه گارد ویژه به همراه آمبولانس ها صف کشیده بودند تا ایجاد رعب و وحشت کنند. حتی نفربرهای ارتشی، خالی، در خطوط بی-آر-تی در رفت و آمد بودند. در خیابان آزادی، همه جا موتورسوار های سپاهی پارک کرده بودند. سربازهای نیروی انتظامی اما از چند کیلومتر مانده به خیابان آزادی، در مسیرهای منتهی به مسیر تظاهرات پیده شده بودند و در کنار هر چند نفرشان یک درجه دار نیروی انتظامی قرار داشت. جلوی تشکیل هسته های اولیه ی تظاهرات را از خیلی مانده به خیابان انقلاب-آزادی می گرفتند.
من فکر می کنم که اوضاع در روز 25 بهمن بهتر نخواهد بود. پس باید تجربه های قبلی را به کار بگیریم و با هم فکری در پی حل مقابله با حکومت برآییم تا در شب 25 بهمن طعم پیروزی را بچشیم و به خود ببالیم.

1- در روز 22 خرداد مردم کماکان از برنامه ی تظاهرات باخبر بودند اما به اندازه ی کافی تهییج نشده بودند. جو محیط های مجازی مثل بالاترین و فیس بوک در حال حاضر بسیار آماده است، اما شور و شوق شرکت در تظاهرات در درون کشور هنوز به کافی نیست. چنین وضعیتی یا منجر به عدم برگزاری تظاهرات می شود یا خطر بیشتری را متوجه معدود افراد شرکت کننده خواهد ساخت. من از همه ی دوستان اینترنتی خواهش می کنم که بیشتر وقت خود را برای تهییج مردمی که به اینترنت دسترسی ندارند، صرف نمایند. اینترنت نقطه ی شروع و محل هماهنگی های بعدی است، اما گام اصلی مردم کوچه و بازارند.

2- لغو تظاهرات در آخرین لحظات از طرف موسوی باز هم ممکن است. بی شک موسوی تحت شدیدترین فشارهاست. اگر عزم مردم برای شرکت جزم باشد، آنگاه این حرکت موسوی صرفا تاکتیکی است. پس اگر اکنون تصور می کنیم که می توانیم گام اول را به درستی انجام دهیم، آنگاه باید از همین حالا در اعلامیه ها و شعارها ذکر شود که در هر صورت راهپیمایی برگزار خواهد شد. اما به یاد داشته باشید که اگر در گام اول موفق نباشیم، همان بهتر که راهپیمایی لغو شود.

3- در صورتی که بر اسای ارزیابی رژیم در یکی دو روز مانده به موعود، جنبش در گام اول موفق باشد و راهپیمایی هم لغو نشود، آنگاه بی شک اینترنت و خطوط ارتباطی قطع خواهد شد. پیش از آن زمان باید تمام هماهنگی ها بین مردم ایجاد شده باشد. همین حالا دسترسی به سایت کلمه و فیس بوک در داخل ایران مشکل شده است.

4- برنامه ما برای تشکیل هسته های اولیه ی تظاهرات چیست؟با شرایطی که در ابتدای مطلب ذکر کردم چگونه مقابله می کینم.


5- پاشنه ی آشیل کودتاچی ها بسته شدن مسیر حمل و نقل ایشان و ایجاد ترافیک در مسیر اعلام شده برای تظاهرات است. برای این منظور چه کاری می خواهیم انجام دهیم.

6- با احتیاط می خواهم در مورد مسیرهای جایگزین بگویم. آیا برنامه ای برای حرکت به سمت اهداف ثانویه داریم؟

7- برای جنگ روانی بر علیه صدا و سیما و وزارت اطلاعات و بسیج چه برنامه ای داریم؟ آیا نمی خواهیم از طریق 162 و 113  این دو نهاد وابسته را تحت فشار بگذاریم. آیا نمی خواهیم از پلیس را از طریق 110 دعوت به عدم استفاده از خشونت کنیم؟

8- برای جلب حمایت شهرهای بزرگ دیگر، مثل شیراز، اصفهان، مشهد، تبریز، اهواز و رشت، و اقوام دیگر مانند هموطن های کُرد عزیز چه برنامه ای داریم؟

در پایان می خواهم بگویم که موسوی به وظیفه ی خود عمل کرد. ما هم داریم تلاش می کنیم. خیلی خوب عمل کرده ایم. خیلی چیزها هم در دست ما نیست. مثلا در غیاب یک رسانه ی فراگیر، یا هسته ی حزبی تصمیم گیرنده، ما نمی توانیم انتظار بررنامه ریزی های دقیق و هماهنگ داشته باشیم. ولی تا همین جا یک اشتباه مهلک داریم که باید سریعا جبرانش کنیم. در محیط اینترنت محدود شده ایم و فکر می کنیم که همین شور شرکت در تظاهرات در جامعه نیز وجود دارد.

۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه

این ساندیس خورها را شناسایی کنید

مطلب ذیل که از وبلاگ  ساندیسخورها برداشته شده است، عکس های جدیدی از جیره خوران جمهوری اسلامی در فرانسه را نشان می دهد که نان خود را در خون ندا و سهراب می زنند و می خورند. آنها را با اسم شناسایی کنید تا خودفروشی بی هزینه نباشد.




































۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه

بومرنگی که از ایران به سمت دیکتاتورها پرتاب شد، به ایران باز می گردد تا اینبار رژیم را ساقط کند

در حالیکه نظام های استبدادی در اکثر کشورهای منطقه حکمفرما بودند، مردم ایران در 25 خرداد 1388 بعد از تقلب های گسترده در انتخابات ریاست جمهوری، در اوج خفقان سیاسی، تظاهراتی میلیونی را برگزار کردند. این اعتراضات که در نهایت فرهیختگی و با شعار "رای من کجاست؟" دنبال می شد، توسط رژیم ددمنش جمهوری اسلامی به خاک و خون کشیده شد. بعد از یک سال این اعتراضات به تونس و مصر و یمن رسید و حالا دوباره به ایران باز می گردد. اما اینبار اعتراض مردم به انتخابات نیست، بلکه شاید جز به سقوط این رژیم راضی نشوند.

روز خشم ایران فرا رسید، فرمان تظاهرات صادر شد


درخواست مجوز راهپیمایی از سوی میرحسین موسوی و مهدی کروبی که همزمان در دو سایت کلمه و سحانیوز منتشر شده است، در واقع فرمان رهبران جنبش سبز برای تظاهرات است. با توجه به محدودیت های موجود، این را هر آدم عاقلی به راحتی درک می کند. پس ما کاری با صدور مجوز نداریم. قرار ما پنجشنبه 25 بهمن، ساعت 3 بعد از ظهر از امام حسین تا آزادی.

۱۳۸۹ بهمن ۱۶, شنبه

چنین سرنوشتی ما را تهدید می کند، پس آرام ننشینید


عکس بالا مربوط به طرفداران تیم فوتبال کره شمالی در بازی های جام ملت های آسیا در قطر است. به کراوات های مسخره شان نگاه کنید. ببینید حداکثر تفاوت میان لباسشان، چند پرده اختلاف در رنگ است! حتی قیافه ها هم بسیار شبیه به هم شده. مطمئنم که مسئولان فرهنگی ایران آرزو دارند که بتوانند جامعه ی ما همینطور یک دست شود. نمونه اش هم اینکه اخیرا در پی طراحی لباس واحد برای مردم ایران بودند و چند طرز اصلاح سر به قول خودشان مجاز معرفی کردند. حال انتخاب با ماست، زندگی از نوع کیم جونگ ایلی یا تلاش برای آزادی از چنگال این دژخیمان بیگانه. اگر امروز از درد اعدام ها می نالیم، فردا می تواند بدتر باشد آنگاه که هیچ صدای مخالفی برنیاید. اگر امروز بسیجی چونان نه گوسفند که کفتار، از هموطن خود لاشخوری می کند، شاید فردا همه گوسفندوار زندگی کنیم.

ترس بسیجی ها از مردم و استفاده از لباس سربازهای وظیفه

اخیرا نیروهای بعثیچی دوتا دوتا در کوچه ها به گشت زنی می پردازند، همینطور در ایست بازرسی ها که معمولا بعد از ساعت 11 شب روزهای تعطیل در بعضی جاهای شهر دایر می کنند، نیروهای انتظامی کاملا در حاشیه هستند و اصل کار به همان نیروهای فعال بسیجی سپرده می شود. اما نکته ی مهم این است که آنجا که بسیجی ها کم تعداد هستند، و آنجا که نمی توانند به هرکدامشان تفنگ بدهند، برای در امان ماندن از مردم نه لباس پلنگی بسیج که لباس سرباز صفرهای وظیفه را به تن می کنند. وقتی خوب نگاه می کنید می توانید چفیه را زیر لباسشان ببینید. البته این اتفاق تازه ای نیست. اگر به عکس و فیلم  های تظاهرات گسترده مردم بعد از انتخابات دوباره نگاه کنیم، همین ترفند را آنجا هم به کار بسته اند. جاییکه افرادی با لباس سرباز وظیفه به یک درجه دار گارد ویژه دستور می دهند. یا آنجا که وحشیانه، با لگد و کاراته به جان مردم می افتند، کاری که هرگز از یک سرباز صفر برنمی آید. اینها اینقدر جنایت کرده اند و از بس که خود ددمنش هستند، از مردمی که شعارشان سکوت و سلاحشان اطلاع رسانی است، می ترسند.

من برای پایین کشیدن این رژیم هر روز مصمم تر می شوم

امروز خواندم که هنوز جسد مبارز جنبش، زهرا بهرامی را تحویل نداده اند. اول آه کشیدم و فکر کردم که نمی توانم برایش کاری انجام دهم. ولی به فاصله ی چند ثانیه، وجودم پر از اطمینان شد. این جنایت من را مصمم تر می سازد، که مطالب بیشتری در وبلاگم بنویسم، بر در و دیوار و پل های هوایی و ایستگاه های اتوبوس بیشتر شعار بنویسم. بیشتر اسکناس نویسی کنم، به جای 50 برگ تعداد بیشتری از روزنامه ی اینترنتی "کلمه" پرینت و تکثیر کنم، بیشتر مزاحم 113 وزارت اطلاعات بشوم و تعداد قبوض آب و برق بیشتری را از در خانه ها جمع آوری کنم.
این جنایت ها الهام بخش من است تا با تمام دشمنان رژیم اسلامی متحد باشم و حداقل درصدد تضعیف آنها برنیایم، تا روز آزادی فرا رسد و رای اکثریت، خواست جامعه رو نمایان سازد. من باید با تمام وجودم از جنبش دانشجویی، جنبش زنان، جنبش های کارگری و سایر حرکت هایی که در کلیت مورد تایید من است دفاع کنم.
من باید هر روز در اداره و تاکسی بیشتر از جنایت های رژیم بگویم. من باید از هر فرصتی برای ضربه زدن به منافع رژیم استفاده کنم. من باید وقت بیشتری برای رسوا کردن نیروهای خودفروخته و خائن بسیج و سپاه بگذارم. من باید آگاهی خود را هر روز بیشتر کنم و مراقب باشم تا از سر انفعال حرکت اشتباهی نکنم. من باید این رژیم را پایین بکشم و مطمئن هستم که می توانم.آن هنگام شاید اندکی از درد دختر زهرا بهرامی کاسته شود.

۱۳۸۹ بهمن ۱۴, پنجشنبه

بسیجی آن کسی بود که در جبهه کشته شد، اینها بعثیچی هستند


عکس مربوط به نیروهای بعثیچی، و از سرکوب جنبش مردم بعد از انتخاباب است

مقایسه ی شترهای مصری با موتورهای ایرانی

 

نیروهای رژیم مصر از شتر برای سرکوب مخالفان استفاده می کنند. یک شتر برای چندین نفر، اما رژیم اسلامی برای هر نفر چند موتور پیشرفته داشت. در پشت شتر مصری یک نفر با چماق نشسته و در پشت هر موتور ایرانی یک نفر تا دندان مسلح.
شترهای مصری از قبل تدارک دیده نشده اند، اما موتورهایی که نیروهای "بعثیچی" بعد از انتخابات برای سرکوب مردم استفاده می کردند، چندین سال پیش از روسیه وارد شد. برای من که خانه مان جنب گمرک انزلی بود، دیدن هر روزه ی این موتورهای پرقدرت که 100 تا 100 تا منظم و تودرتو در دوطبقه پشت تریلی ها چیده و حمل می شدند، تعجب آور بود.