۱۳۸۹ آذر ۲۹, دوشنبه

قشر ضعیف را قبل از آنکه در دام کودتاچیان بیفتند، با جنبش سبز همراه کنیم

 به نظرم حالا بهترین زمان برای همراه کردن قشر ضعیف با جنبش ضد دیکتاتوری مردم ایران است. همانطور که اقتصاددانان برجسته عنوان کرده اند، یکی از نتایج قانون حذف یارانه فقیرتر شدن اقشار ضعیف و متوسط است. سمت و سوی حمایت های دولتی هم رفته رفته معطوف به گروه های وابسته می شود. اگر ما اکنون دست به کار شویم در واقع از میان بسیجی های بالقوه عضوگیری کرده ایم و جلوی وابسته شدن این افراد را گرفته ایم. وگرنه تعجب نکنید اگر عده ی زیادی از زور بیچارگی و درماندگی بروند عضو بسیج شوند تا شکم زن و بچه ی خود را سیر کنند. ما باید با طرح شعارهای واقعی، با قالبی ساده وارد عمل شویم. همه ی جنبش سبزی ها در هرجا که هستند باید فعالانه اقدام کنند. رواج پیامک های طنزگونه در این مورد بسیار مفید است. دوستان خارج نشین هم نباید بیکار بنشینند. هرکاری می توانید بکنید. وقتی پای اسکایپ با خانواده ی خود گپ می زنید، در این مورد هم صحبت کنید یا برای موبایل ها کلیپ های خنده دار از موضوع حذف یارانه ها بسازید. همین حالا اقدام کنید. 

۱۳۸۹ آذر ۱۶, سه‌شنبه

افزایش فشار خردکننده زندگی بر مردم تهران ممکن است به گسست اتحاد بی نظیر موجود بیانجامد

امروزها زندگی در تهران از همیشه سخت تر شده. قیمت اجناس و خدمات در این شهر به شکل سرسام آوری بالا رفته. قیمت اجاره بهای خانه هم که دیگر نجومی است؛ مثلا، اگر به منطقه ای معمولی مثل شهرآرا رفتید و بنگاه دار خانه ای 80 متری را به قیمت 30 میلیون پیش و یک میلیون اجاره به شما معرفی کرد، اصلا تعجب نکنید. حقوق کارمندها هم کم می شود که زیاد نمی شود. یک کارشناس استخدام رسمی که 4 سال پیش، با احتساب تمام مزایا حدود 700 تومان حقوق می گرفت، حالا حقوقش تا 450 تومان کاهش یافته. به همه ی اینها ترافیک دیوانه کننده را هم اضافه کنید. در عمل ممکن است روزانه بین 2 ساعت تا 4 ساعت وقتتان در کوچه ها و بزرگراه های شهر تلف شود. حالا هم که محدودیت های طرح ترافیک و زوج و فرد شدن خودروها شدیدتر شده، رفت و آمدها دیگر واقعا مشکل است. در واقع، شب ها بعد از شام، پیدا کردن راهی برای رسیدن به محل کار یا بازار و اداره برای انجام کارهای روزمره بحث خیلی از مردم است. اینقدر زندگی را سخت کرده اند که معمولا آدم وقت فکر کردن به خودش را ندارد تا چه رسد به پدر و مادر و دوست و فامیل. کیفیت زندگی و به تبع آن طبع مردم پایین آمده. در تهران امروز حوصله ها زود سر می رود و تاب مردم زود طاق می شود. کافی است موقع پارک دوبل، کمی درنگ کنید تا ماشین پشتی چندتا فحش آب دار نثارتان کند. با این اوصاف، بعضی وقت ها فکر می کنم که این مردم همان هایی هستند که سال پیش دوشادوش هم، جان بر کف، به خیابان آمدند و برای آزادی فریاد زدند. راستش را بخواهید کمی می ترسم، نکند ما مردم از هم دور شویم و در اتحاد بی نظیرمان خدشه ای وارد شود. مبادا من نیز جواب آن راننده ی فحاش را بدهم که این همان است که دیکتاتور می خواهد. اصلا شاید خود او اینطور زندگی را هر روز سخت تر و سخت تر می کند. پس از این به بعد صبح ها که از خانه بیرون می روم، پیش پای "ندایی" که دارد از خیابان رد می شود، ترمز می کنم تا آرام از عرض خیابان عبور کند و اگر "سهراب" در صف نانوایی نوبت مرا گرفت آرام تر با او صحبت می کنم.

۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه

آیا حافظه ی من اینقدر ضعیف است که دروغ آشکار تو را باور کنم؟


اخیرا تابلوهای تبلیغاتی موسسه ی قوامین وابسته به نیروی انتظامی را در چند شهر ایران دیده ام که در آن یک مامور پلیس دارد به یک دختر دانش آموز گل می دهد یا از او گل می گیرد، خوب نمی دانم! در بالای این تابلو نوشته شده که "هدف من امنیت و آرامش توست". 
اما من هر بار که این تابلو را می بینم حس می کنم که دارد به من دروغ می گوید. فورا یاد همسرم می افتم که هربار گشت ارشاد می بیند، دستم را می کشد و مسیرش را از ترس عوض می کند. یاد مراسم روز زن در میدان هفت تیر تهران و فاطی کاماندوی پلیس می افتم. یاد پلیسی می افتم که  با لگد زنان و دختران مشتاق دیدن فوتبال را از جلوی استادیوم آزادی پراکنده می کند. یاد آن فیلم یوتیوب بعد از انتخابات می افتم که شاید همین پلیس مهربان تابلوی تبلیغاتی نیروی انتظامی، شاید همین پلیس با باتوم به سر یک دختر می کوبد و دختر نقش بر زمین می شود. آیا اینها اینقدر ابله هستند که فکر می کنند من دروغشان را باور می کنم؟ صحنه ی جان دادن ندا و عکس معصوم ترانه موسوی تا آخر عمر جلوی چشمان من است. من هرگز جنایات پلیس و سپاه و بسیج را فراموش نمی کنم.

۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه

یک هموطن مثلا باذوق و علاقه ی او به اعدام و حلقه ی دار

چند روز پیش از خیابان ولیعصر تهران رد می شدم که آویز تزییناتی یک ماشین پراید توجه مرا به خود جلب کرد. از آن عکس گرفتم و همینطور که می رفتم فکر کردم که مشکل ما فراتر از یک حکومت دیکتاتور و فاسد است. هر یک از ما درونی نا آرام داریم که باید اول فکری به حال آن کنیم. به قول یکی که می گفت همه ی ما ایرانی ها در وجودمان یک دیکتاتور کوچک داریم . . ..



۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

خامنه ای جوانان کشور را فدای کسی کرد که هر آینه او را سنگ روی یخ می کند

دولت احمدی نژاد که پیشنهاد افزایش تعطیلی آخر ماه رمضان را داده بود، با مخالفت مجلس مواجه شده اما خودسرانه شنبه را تعطیل کرده است. بعد از انتصاب اسفندیار رحیم مشایی به سمت نماینده ی ویژه در سیاست خارجی، شاید این به نوعی دهن کجی دیگری به رهبر رژیم اسلامی است که امسال را سال همت و کار مضاعف نامیده است. جالب است که ولایت فقیه که البته خود بسیار حیله گر است، فریب شخصی را خورده که در عمل ارزشی برای او و نظرش قائل نیست. خامنه ای در کنار هزاران ظلم و جنایت دیگر، در انتخابات 22 خرداد 88 با دیکتاتور مآبی و حماقت رای ملت و پس از آن عزیزترین جوانان ایران را فدای احمدی نژادی کرد که حالا هر روز به شکلی به ریشش می خندد.

۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

اعتراف وبسایت فروشگاه های زنجیره ای بسیجیان: فروشگاه های زنجیره ای یاس متعلق به بسیج است


چند روز پیش و همزمان با افتتاح بزرگترین شعبه ی فروشگاه های زنجیره ای یاس در ساختمانی متعلق به سپاه در میدان هفت تیر تهران، همین جا مطلبی را منتشر کردم و خبر دادم که این همان فروشگاه زنجیره ای بسیجیان است که برای رد گم کنی اسم عوض کرده است. عده ای آن مدارک را کافی ندانستند و حتی ادعا کردند که "یاس" متعلق به صندوق بازنشستگی نیروی انتظامی است. 
خوشبختانه سایت رسمی فروشگاه های زنجیره ای بسیجیان، خودش بطور غیرمستقیم ادعای من را تایید می کند. مطلب ذیل عینا از آنجا برداشته شده است: "فروشگاههاي زنجيره اي ياس نوين پارسه در سال 88 افتتاح و در سال 89 به تعداد 1000 فروشگاه افتتاح مي شود شايان ذكر است فروشگاه هاي زنجيره اي ياس همان فروشگاههاي زنجيره اي بسيجيان مي باشد كه بعنوان گسترده ترين زنجيره توزيع در كشور شناخته شده است". حالا که مطمئن شده ایم، از همه خواهش می کنم که برای محکوم کردن جنایات سازمان بسیج قاتل (در مقابل بسیج دوران جنگ) و به حرمت خون شهدای ایران زمین، از فروشگاه های زنجیره ای یاس خرید نکنید.

۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

فروشگاه های زنجیره ای یاس متعلق به بسیج است! لطفا از این فروشگاه ها خرید نکنید


یکی از اقدامات سازمان بسیج پس از سرازیر شدن پول های بادآورده نفت به جیب این نهاد، افتتاح "موسسه ی مالی و اعتبار بسیجیان" و همچنین "فروشگاه های زنجیره ای بسیجیان" در سطح کشور بود. در پی عدم اقبال مردم برای سرمایه گذاری در موسسه مالی و اعتباری بسیجیان و بروز بحران نقدینگی در آن، بسیج خیلی زود تصمیم گرفت تا نام موسسه را از "بسیجیان" به "مهر" تغییر دهد. اینطور شد که اندک فرجی در کار این بانک اتفاق افتاد. البته هنوز هم، انواع رانت ها و حمایت های فراقانونی دولت به این مجموعه توانسته این موسسه ی مالی را که از سو مدیریت شدید رنج می برد، سرپا نگه دارد.
در این میان، فروشگاه های زنجیره ای بسیجیان تلاش بیشتری کردند تا با همان نام، کار را ادامه دهند. اما بعد از خونریزی ها و فجایعی که بسیجی ها در جریان حوادث بعد از انتخابات 88 کردند، بسیج و بسیجی آنقدر در نزد عموم مردم منفور شدند که صاحبان فروشگاه های بسیجیان، در نهایت مجبور به تغییر نام شده اند تا با ردگم کنی بتوانند از ورشکستگی رهایی یابند. اخیرا نام این فروشگاه ها به  نام "فروشگاه های زنجیره ای یاس" تغییر یافته است. در زیر عکسی از سردر یکی از این فروشگاه ها در بندرانزلی نشان داده شده است که اخیرا با یک پارچه نوشته، کلمه ی "بسیجیان" را موقتا پوشانده اند. همچنین فروشگاه بسیاری بزرگی که در دو سال پیش در ضلع شمال شرقی میدان هفت تیر ساخته شده بود و در نهایت به سپاه پاسداران فروخته شد، قرار است گل سرسبد فروشگاه های زنجیره ای یاس (بسیجیان سابق) باشد.
با توجه به آنکه این دو موسسه یکی از راه های تامین مالی جنایات سازمان بسیج هستند، گمان می کنم که باید این مطالب را به اطلاع عموم رساند تا آنها را تحریم کنند.

۱۳۸۹ مرداد ۸, جمعه

راهی که ترک های ایران، حکومت، و برخی هموطن های غیرترک نادان در پیش گرفته اند سرانجامی ناگوار دارد!

بارها خواسته ام که این مطلب را بنویسم، اما از آن ترسیده ام که نکند اینجور حرف ها نه تنها آب بر آتش نباشد که بر آتش بیفزاید. اما احساس می کنم که راهی که ترک ها، حکومت، و بعضی هموطن های غیرترک نادان در پیش گرفته اند، سرانجامی بسیار ناگوار دارد. اجازه دهید که اول موضع خود را در قبال بی احترامی به قومیت های مختلف اعلام کنم. من البته با بی احترامی به هر قومیت یا ملیتی مخالف هستم، و چنین اشتباهی را نتیجه حماقت و دنباله روی کورکورانه  از تفرقه افکنی  های صاحبان قدرت می دانم. اصولا نژادپرستی کاری است به غایت احمقانه. اما در مورد هموطنان عزیز آذری! هر روز این گمان وحشتناک در ذهنم تقویت می شود که اکثریت ترک های این کشور، بیش از اینکه خود را ایرانی بدانند، دل در گرو ترکیه دارند. ترک های ایران به بهانه ی اینکه حقوقشان پایمال می شود، شعار جدایی می دهند، اما مگر کردها، لرها، گیلک ها، ترکمن ها، بلوچ ها از حقوق قومی خود محروم نشده اند؟ آیا آنها هم باید دم از جدایی بزنند؟ آیا در این کشور بدترین ستم ها در حق مردم سنی، و بهایی و کلیمی روا نمی شود؟ آیا زنان ایرانی از طرف حاکمیت تحت انواع تبعیض های قرون وسطایی قرار ندارند؟ در یک کلام، آیا مردم ایران تحت سلطه ی یک نظام استبدادی و توتالیتر نیستند؟ آقای طرفدار تیم محترم تراکتور یا تراختور! تو فکر می کنی که در فوتبال ایران، فقط حقوق تیم تو ضایع می شود؟ در همین روز بازی تراکتور و پیروزی، بازی دیگری در انزلی بین ملوان و نفت در جریان بود که داور آن مسابقه از کنار چندین صحنه ی مشکوک به پنالتی برای ملوان گذشت. آقاجان! اینجا ایران است. اینجا حقوق همه ی ایرانی ها به نفع وابستگان به حکومت و ثروت ضایع می شود! اما راه این نیست که هر کداممان در یک گوشه بر طبل جدایی طلبی بکوبیم، ما باید برای آزادی کشورمان از سلطه ی استبداد بکوشیم. من به عنوان یک ایرانی با تمام توان از حقوق هموطنانم، فارغ از آیین و قومیتشان دفاع خواهم کرد، چنانکه در مورد برادران کرد چنین می کنم، اما در مقابل هر نوع جدایی طلبی یا باج خواهی، یا در برابر آنانکه خود را تافته ی جدابافته می دانند، یا آنانکه در حوادث یکسال گذشته خود را کاملا کنار کشیدند و انگار نه انگار که هموطنانم به خاک و خون غلتیده اند، با تمام وجود می ایستم.

۱۳۸۹ تیر ۱۴, دوشنبه

آیا به وظیفه ی خود در برابر خانواده ی شهیدان و زندانی های راه آزادی عمل کرده ایم؟

چطور بگویم! در ایران امروز یک خانواده چند نفره و بی غم و غصه از پس مخارج اولیه زندگی برنمی آیند تا چه برسد به خانواده ای که یک سال وحشتناک را در غم عزیز از دست رفته اش گذرانده باشد، و در این مدت توسط نیروهای سادیست جمهوری اسلامی انواع و اقسام آزارهای روحی را تحمل کرده باشد. مخصوصا حالتی را تصور کنید که شهید یا زندانی جنبش نان آور خانه هم بوده باشد که دیگر واویلا. اما من در این یکسال برای ایشان کاری نکردم. منظورم دقیقا حمایت مالی است. آن دختر و پسر جوان که از من خیلی انسان تر و شجاع تر بودند رفتند، برای من و تو؛ اما، ما برای خانواده ی آنها چه کردیم؟ من دنبال راهی می گردم تا اگر کمک مالی از دستم بر می آید برای ایشان انجام دهم. برنامه ای در سر دارم که می خواهم آنرا کامل و سپس اعلام کنم. خودم هم پیش قدم می شوم. کلیات برنامه ام این است: کافی است آنها نام و نشانی از خود در اختیارم بگذارند بدهند. می توانم با کمی وقت گذاشتن، ایشان را شناسایی کنم و هر ماه مبلغی ناقابل را با شرمندگی فراوان تقدیم بزرگواری آنها سازم. من مدیون شهید آنها هستم. من کوچک عزیز دربند آنها هستم. من هر روز برای خواهر و برادر شهیدم عزادارم. بگذارید اندکی آرام بگیرم. 
مادرم! پدرم! خواهرم! برادرم! در مقابلت زانو می زنم و با شرمندگی تمنا می کنم که این کمک ناقابل را از برادر گل پرپر شده ات بپذیری!

فارسی را درست بنویسیم! گذاشتن یا گزاردن

املای غلط واژه های "گذاشتن" و "گزاردن" در متون مختلف فارسی، خاصه در وبلاگ ها، من را بر آن داشت تا نوشته زیر را از کتاب "غلط ننویسیم" اثر ابوالحسن نجفی از انتشارات مرکز نشر دانشگاهی،ارایه کنم
عده ای گمان می کنند که اگر گذاشتن دلالت بر عملی عینی و ملموس نکند یا، به بیان دیگر، اگر  مفعول آن جسم نباشد، باید با "ز" نوشته شود. مثلا قانون یا بدعت یا بنیان چون جسم عینی و ملموسی نیست در ترکیب با این فعل لابد می شود قانونگزار یا بدعتگزار یا بنیانگزار. این تصور نادرست در وهله ی نخست ناشی از خلط معنای این فعل با معنای فعل گزاردن است.
گذاشتن، در معنای حقیقی کلمه، "قرار دادن به طور عینی و مشهود" است، مثلا: "لیوان را روی میز می گذارم" یا "کتاب را در قفسه گذاشت". اما گذاشتن مجازا به معنای "قرار داد کردن، وضع کردن، تاسیس کردن" است و چون مقصود از قانونگذار کسی است که قانون را وضع می کند باید به همین صورت، یعنی با حرف "ذ" نوشته شود. همچنین است بنیانگذار به معنای "موسس"، کسی است که بنای کاری یا موسسه ای را می گذارد و نوشتن آن با حرف "ز" غلط است.
اما گزاردن. نخست باید دانست که گزاشتن یا "ز" و گذاردن با "ذ" غلط است و صحیح گذاشتن و گزاردن است. خلط این دو فعل اخیر از آنجا ناشی شده است که صیغه ی امری هر دو از آوایی یکسان است، یعنی امر گذاشتن می شود گذار و امر گزاردن می شود گزار. ولی معنای آنها البته یکسان نیست. گزاردن معانی بسیار دارد که همه ی آنها را می توان در دو معنی  به شرح زیر خلاصه کرد:
  1. یکی به معنی  "به جا آوردن" یا "ادا کردن" یا، بر طبق استعمال معاصران، "اجرا کردن" و "انجام دادن". مثلا سپاسگزار، شکرگزار، خدمتگزار، کارگزار و جز اینها.
  2. معنای دوم گزاردن "برگرداندن از زبانی به زبان دیگر یا از بیانی به بیان دیگر، با به تعبیر این زمان، از نظامی (سیستمی) به نظام دیگر" است. بنابراین مرادف است با "ترجمه کردن" (گزارنده و گزارش به معنای "مترجم" و "ترجمه" بوده است) یا "تعبیر کردن" و "شرح دادن" (خوابگزاری یعنی "تعبیرکننده خواب").
[پس اگر منظور یکی از این دو معنی باشد درست گزار است نه گذار.]

۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

در قدرت روزافزون جنبش سبز شک داری؟ از جمهوری اسلامی بپرس

دیروز به میدان های اصلی شهر سر زدم. رفتم هفت تیر، رفتم امام حسین، همه جا پر از مامور بود. از راه های فرعی خودم را به خیابان آزادی رساندم، حتی در آن راه های نیز مامور گماشته بودند. زیر سایه درخت های اطراف میدان آزادی پر بود از بسیجی ها با لباس های پلنگی که در دسته های 50 نفره جمع شده بودند. انبوه ون های سیاه به همراه چند دستگاه آمبولانس دور آزادی پارک کرده بودند؛ یعنی اینکه می زنیم، می کشیم. تا دلتان بخواهد ماشین پلیس در تردد بود، حتی پلیس های راهنمایی و رانندگی هم دیروز با خشونتی بی سابقه با رانندگان برخورد می کردند. وقتی از سر بهبودی تا میدان آزادی قریب به چند هزار نفر نیرو مستقر کرده بودند، خودت حساب کن ببین در کل تهران چقدر مزدور اجیر شده بود. می گویند 400 دستگاه اتوبوس از شهرستان ها گارد ویژه آورده بودند و من، با توجه به آنچه دیدم، این خبر را باور می کنم. خلاصه از سرباز و بچه بسیجی و گارد و نیروی انتظامی و پلیس راهنمایی و رانندگی، و گشت ارشاد و گارد سپاه، از در و دیوار مامور می ریخت. ****رژیم تا دندان مسلح اینطور از جنبش سبز هراس دارد زیرا وسعت و قدرت جنبش را خوب فهمیده؛ این همه هزینه می کند، اینطور آبروی نداشته اش را حراج می کند، تا فقط امروز را از سر بگذارند و بعد برای 4 روز بعد خاکی دیگر بر سر خود بریزد. آنوقت یک عده می آیند، دارند حلقوم خود را پاره می کنند که "دیدید؟ جنبش سبز دیگر توان ندارد" آخر برادر من! تو که خدای ناکرده ساندیس خور نیستی، تو که مثل همکار بسیجی من نیستی که امروز از صبح دارد زور می زند تا همین باور را تو مخ همه فرو کند، تو که مثل نویسنده خبر کیهان و سیمای میلی نیستی، پس لطفا لحظه ای فکر کن! آنکه در رویا سیر می کند تو هستی، نه من. من واقعیت را دارم می بینم و تو حداقل خیلی بدبین هستی. دوست من! اگر جنبش سبز مرده بود، جمهوری اسلامی هیچ وقت اینطور خام و سراسیمه تمام توان نظامی خود را در یک روز به میدان نمی آورد و از شهر یک پادگان بزرگ نمی ساخت.  فراموش نکنید که دیروز تازه یکسالگی جنبش سبز را جشن گرفتیم، این یعنی اینکه هنوز تا کامیابی نهایی راه درازی در پیش است.

۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه

تظاهرات نکنیم! ولی حضور چشمگیر ما در خیابان ها، نوعی اعلام آمادگی بی خطر است

می خواهم تاکید کنم که رهبران جنبش در اعلامیه ی خود از مردم خاستند که برای حفظ جان خود از انجام تظاهراتی که پیش از این برنامه ریزی شده بود، صرفنظر کنند، اما ایشان راه را برای فعالیت های خلاقانه بازگذاشتند.
به نظرم حالا که ما جمع شده ایم، باید از پتانسیل موجود استفاده کنیم و حداقل یک مانور قدرت بدهیم. منظورم از مانور حتما تظاهرات نیست، حتی حضور در خیابان ها می تواند یک نوع قدرت نمایی باشد، یعنی حکومت حس کند که فقط یک اشاره از موسوی کافی است تا همه چیز زیر و زبر شود!

می گویند جنبش سبزمان، یکساله شده! یعنی راه درازی در پیش است که باید با صبر و استقامت طی شود

جشن تولد است و من هم دعوت هستم! ولی خیلی غمگینم؛ دلم برای همه ی بچه ها تنگ شده.
ویدئوی امروز ندا، داغ دلم را تازه ی تازه می کند. سال پیش، 2 یا 3 صبح بود که صحنه ی مرگش را برای اولین بار دیدم، مثل دیوانه ای از خانه بیرون زدم؛ می خواستم جلوی ماشین ها را بگیرم و به همه بگویم که چه دیده ام. می خواستم زنگ خانه ها را تک تک بزنم و بگویم که خامنه ای چه جلادی است. داد زدم، حوار زدم، دیوانه شده بودم. بعدا فهمیدم که اسم آن دختر زیبا، اسم آن فرشته، ندا بوده.
حالا یکسال از آن روز می گذرد، ولی دیگر ندا تنها نیست. هر روز تقویم ما، حالا به یک اسم زیبای ایرانی مزین است. یکروز امیررضا میرصیافی، یکروز ندا، یکروز سهراب، یکروز ترانه، یکروز شیرین، یکروز فرزاد کمانگر، یکروز محمد، یکروز شهرام، یکروزُ یکروز یکروز.
وای! می دانی چه شده؟ در این یکسال که فقط نه، در این 30 سال، چه بسیار جوانان معصومی که چون ندا و ترانه پرپر شدند و من از ایشان خبری ندارم! آخ خدایا! تا کجا بتوانم نشانی از همه ی شهیدان ایرانم پیدا کنم! دارم دیوانه می شوم؛ اما نه. من باید بر خود مسلط باشم، من به خود قول داده ام تا نگذارم خون عزیزانم پایمال شود. باید هوشیار باشم، باید خود را برای جنگی دشوار، با اهریمن زمان آماده کنم. من امروز باید بیرون بروم. من هر روز باید به عزم پایین کشیدن خامنه ای جنایتکار از خانه بیرون بروم.

بعد از دیدن این فلش از مقایسه ابعاد جهان، دلم می خواست به خامنه ای بگم . . .

آهای خامنه ای! ببین دنیا چقدر بزرگه! وسعت ایرانی که خودت رو  سلطانش می دونی، در مقایسه با جهان، هیچ هم نیست. ببین تو چقدر ناچیز هستی؛ ارزشش رو داره برای حکومت بر این زمین کوچک، اینقدر جنایت کنی؟  دست از این همه تکبر بردار، بذار مردم یه نفس راحت بکشند. اینقدر جوون های بی گناه رو نکش.
برای دیدن فلش اینجا را کلیک کنید

۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

موج جدید تبلیغات حکومتی عیله بدحجابی و ویدئوی چند روز پیش حمله به دختران در خاوران

چند روز پیش فیلمی تکان دهنده از حمله دست جمعی عده ای جوان به دو دختر در اینترنت منتشر شد. عده ای دلیل آوردند که این ماجرا و فیلم برداری از آن، کار حکومت است تا بدینوسیله مبارزه با بدحجابی را توجیه و همچنین عواقب بدحجابی را به دختران گوشزد کنند. گروهی دیگر این فرضیه را دایی جان ناپلئونی می دانستند و در عوض جوانان ایرانی و جنوب شهری را متهم به بی فرهنگی، وحشیگری، داشتن عقده های جنسی و هزار و یک چیز دیگر متهم کردند. اما با شدت یافتن دور جدید تبلیغات رژیم برای مبارزه با بدحجابی تنها به فاصله چند روز بعد از پخش فیلم، شاید اکنون بتوان بهتر در مورد آن ماجرا اظهار نظر کرد. سازماندهی راهپیمایی های در شهرهای کشور، از طرف بسیج و برای اعتراض به بدحجابی و سخنان اخیر جنتی در نماز جمعه، بهتر مشخص می سازد که آن صحنه های تکان دهنده کار چه کسانی بود و با چه هدفی منتشر شده است. ایکاش در برابر این رژیم که بر پایه نیرنگ و دروغ استوار است هشیارتر عمل کنیم.


۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

از فوتبال یه چیز یاد گرفتم، اون هم اینکه بهترین دفاع، حمله است؛ نباید به رژیم فرصت نفس کشیدن داد

اگه می خواید از دست خامنه ای در امان باشید، فقط یک راه هست، اون هم اینکه اجازه نفس کشیدن بهش ندید. در چند سال اخیر بارها و بارها ثابت شده که هر وقت مردم جلوی این دیکتاتور ایستادند، هر وقت مردم به خیابان آمدند، این مردک مثل موش در سوراخی پنهان شد، اما به محض اینکه مردم ذره ای آرام گرفتند، دستگاه سرکوب و اعدام و خونریزی حکومت به کار افتاد. بسیجی ها و سپاهی های مزدور دم در آوردند و وکیل الدوله ها شروع به تملق کردند. اگر ما امروز به پا خیزیم، بیشتر در امان خواهیم بود تا اگر از بیم جان سکوت پیشه کنیم.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

پایان متفاوت سرنوشت دو دختر


امروز کلوتیلد ریس به کشورش بازگشت. دولت فرانسه در طول سال گذشته برای آزادی او هرچه می توانست کرد. در بدو ورود نیز از او به گرمی استقبال شد. به نظرم دخترک منگ بود و همانطور که خودش گفت در آن لحظه به مردم ایران فکر می کرد. راستش را بخواهید قبل از اینکه این را بگوید از رفتارش متوجه شده بودم که به چه چیزی فکر می کند. تکرار خبر بی بی سی را ببینید، منظورم را می فهمید!

آهای مردم ایران! چرا سرنوشت کلوتیلد ریس و شیرین علم هولی اینقدر تفاوت دارد؟ دولت فرانسه با تمام توان پشت شهروندش می ماند؛ اما رژیم ایران برای شهروندش حکم اعدام صادر می کند. برای چند ماه از کلوتیلد در سفارتخانه فرانسه پذیرایی می شود، اما بنابر گفته های شیرین، در زندان به او تجاوز شده است. دولت فرانسه برای کلوتیلد چند صد میلیون دلار خرج می کند و برایش هواپیمای اختصاصی می فرستند، اما در ایران التماس شیرین و تقاضای او برای ملاقات با مادر در پای چوبه دار رد می شود. در فرانسه، رئیس جمهور در کاخ الیزه از کلوتیلد استقبال می کند، اما در ایران مادر نمی تواند حتی جنازه شیرین را ببیند.

می خواهم پیراهنم را در تن بدرم؟ اما مگر فایده ای دارد! آیا نیاکان ما آنقدر اشتباه کرده اند که ما باید این همه تاوان بدهیم؟ آخر این همه تفاوت؟ چه اشتباهی کرده ایم که باید این همه عذاب بکشیم؟ چند سال؟ این ملت حداقل 100 سال است که به دنبال آزادی است!


۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۴, جمعه

سناریوی حمله به دختران در منطقه ی خاوران توسط چه کسانی و با چه هدفی نوشته شد؟

در بالاترین لینک فیلم را دیدم، صحنه ها آنقدر تکان دهنده بود که دیگر رمقی برای نوشتن باقی نگذاشت. البته مدت هاست که هر روز بهت زده می شوم از جنایت رژیم فاسد اسلامی! اما اینبار واقعا انتظار نداشتم که بالاترینی ها اینطور به لینک رای مثبت دهند، چون واقعا بر این گمان هستم که آنجا عده ای از خوشفکرترین و باهوش ترین جوانان جامعه ایرانی جمع شده اند و از آنها انتظار نمی رود که گول بازی اطلاعات رژیم را بخورند. مغزم دیگر کار نمی کرد؛ چند ساعتی خوابیدم و حالا در اولین فرصت با دلیل و مدرک آمده ام!

یادتان هست؟ در شیراز برای اینکه جلوی مردم را بگیرند تا کسی مشروب نخورد، با قیمت پایین عرق سمی به مردم می فروختند و در یک بازه ی زمانی کوتاه عده ی زیادی را کشتند یا کور کردند. در افغنستان برای اینکه دختران به مدرسه نروند در مدارس دخترانه گاز سمی منتشر می کنند وکودکان بیگناه را راهی بیمارستان می کنند تا درس عبرتی شود برای خانواده هایی که برخلاف اصول طالبان دختر را به مدرسه می فرستند. این تفکر اسلام طالبانی که بی مهابا جان مردم را وسیله نیل به اهداف پلید خود قرار می دهد، ابایی ندارد تا آبرو و شخصیت دختران را دست آویز قرار دهد.

سناریویی که از پیش و البته با اهدافی به مراتب کمتر از آنچه حاصل شده است، نوشته، اجرا و ضبط شده بود، در بهترین زمان نمایش داده می شود. اما فیلم نامه ی آن پر از ایراد است و اگر بیننده کمی دقت می کرد، به راحتی می توانست از مصنوعی بودن آن آگاه شود
  1. محل این صحنه دقیقا در مجاورت پایگاه مقاومت بسیج جنب فرهنگسرای خاوران قرار دارد. بسیار بعید است که عده ای لات خودسر، در این محل، اینطور گروهی و آزاد، بدون کوچکترین هراسی اقدام به چنین کاری کنند.
  2. جمعیت جوان (به قول فرستنده ی لینک: اراذل و اوباش) کاملا گروهی عمل می کنند و از یک نفر در فیلم کاملا حرف شنوی دارند، مثلا آنگاه که دختر بر زمین می افتد و همه به او حمله می کنند، او می گوید که همه کنار بروند و بقیه بدون هیچ مقاومتی فورا می پذیرند.
  3. گروه حمله کننده اگر قصد به قول خودشان تنبیه یک دختر بدحجاب را دارند، قاعدتا باید خشمگین و عصبانی باشند، پیراهن هایشان روی شلوار باشد و ریش داشته باشند، در حالیکه در صحنه های مختلف دیده می شود که آنها می خندند و فریاد شادی سر می دهند، شلوار جین تنگ پوشیده اند و کلاه لبه دار مد روز گذاشته اند و سه تیغه کرده اند، پس اینها برای تنبیه چند دختر بدحجاب اینکار را نکرده اند. اما اگر قصد حمله برای تفریح بوده که نباید به این راحتی دست از سر دختر بر می داشتند. دقیقا در زمانی که دختر بر زمین می افتد همه کنار می کشند. 
  4. حضور گروه با موتورسیکلت، وسیله نقلیه استراتژیک کودتاچی ها،در حالیکه یک نفر هم بر ترک موتور نشسته، در این فیلم قابل توجه است.
  5. یکبار صحنه را از ابتدا تا انتها ببینید و موقعیت فرد فیلمبردار را در نظر بگیرید. نه برای لذت بردن از اینکار آمده و نه سعی می کند که برای کمک به دختر کاری کند. وظیفه ی او فقط فیلمبرداری است. این فرد از همین گروهی است که چنین وحشیانه در روز روشن به حقوق یک انسان تجاوز می کنند (صحنه ی انتهایی فیلم را که می گوید "ببینم روسریشو" ببینید)، خیلی سخت است که او را شهروندخبرنگاری فرض کنیم که اتفاقا کاربر یوتیوب و بالاترین هم هست و فیلم را برای خبررسانی، آپلود می نماید.
  6. انتخاب پراید قرمز برای خارج کردن دختران از مهلکه، و بازی راننده ی ماشین هم پر از اشکال است. خیلی مسخره است؛ در آن مهلکه هیچ ماشینی جرات نمی کند که بایستد و به دختران کمک کند، الا یک پراید قرمز هات که راننده در کمال آرامش، بی خیال لگدهایی که حواله ماشینش می شود (و احتمالا بایستی تمام دار و ندار جوانک راننده باشد)، با لبخندی بر لب منتظر است تا دو دختر را از صحنه خارج کند و بدین ترتیب صحنه پایانی سناریو را اینچنین رقم بزند. در یک صحنه ی طبیعی، بیننده انتظار دارد که مثلا یک ماشین عبوری یا یک تاکسی با راننده ای که از دیدن این صحنه ها و لگدهای پی در پی به ماشینش پریشان شده است، دختران بدبخت را در کنار سایر مسافرین ماشینش سوار کند؛ نه یک پراید قرمز پر از چند بچه و نوجوان که از یک طرف آب از لب و لوچه شان راه افتاده، از یک طرف از خجالت می خندند و سرخ شده اند.
اما این فیلم که اصلا خوش-ساخت نبود، توانست تمام اهداف سازندگانش را فراهم کند
  1. توجیه راه اندازی طرح گشت ارشاد و امنیت اجتماعی و شدت بخشیدن به عملکرد ایشان در آستانه ی فصل گرما.
  2. توجیه طرح جعلی مبارزه با اراذل و اوباش که محملی است برای قدرت نمایی رژیم و ایجاد رعب و وحشت در مردم.
  3. ایجاد شکاف در بین مردم با نمایش دادن فاصله فرهنگی و رشدیافتگی ایشان و تضعیف روحیه همبستگی و اتحاد بی نظیری که در جریان مبارزه با رژیم ایجاد شده است.
  4. منحرف کردن نظرها از فاجعه اعدام هموطنان کرد، و اعتراض های پس از آن در ایران و جهان و به خصوص اعتصابات گسترده در کردستان.
در پایان سخنی دارم با دوستان سبز بالاترینی و بعد با دشمن زبونم!
دوستان! روزهای سختی تا پیروزی باقی مانده! باید به مراتب هوشیارتر باشیم. ما برای بازی و تفریح هر روز چند ساعت از وقتمان را در اینجا نمی گذرانیم، شما امید شهیدان سبز جنبش و زندانیان دربند رژیم هستید.
اما ای خامنه ای علیل و فاسد! ای راهزن نابکار که حکومتت بدون پول، خون و توطئه لحظه ای دوام ندارد، هر روز بر بار گناهت و بر میزان نفرتم از تو و لاشخوران اطرافت افزوده می شود. مدت زیادی از دیکتاتوری تو و کفتارهایی که هر روز برایت سر می آورند باقی نمانده است.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

برخلاف سیاست جدید دولت آمریکا، محدودیت استفاده کاربران ایرانی از اینترنت گسترده تر شده است

برخلاف خبرها و تبلیغات دولت ایالات متحده در مورد حمایت از کاربران اینترنت در ایران و حذف محدودیت­ های سابق در دسترسی ایشان به نرم­ افزارها و سایت­های اینترنتی، درعمل، نه­ تنها هیچ حمایتی صورت نپذیرفته است، بلکه بر حجم محدودیت­ ها نیز افزوده شده است، به­ گونه­ ای که در حال حاضر امکان به­ روز رسانی خودکار یا دانلود برون-خطی (آف-لاین) نرم­ افزارهای شرکت آدُبی (مانند فلش پلیر، و آکروبات ریدر)، نرم افزار جاوا، و . . .، بدون استفاده از پراکسی وجود ندارد. این در حالی است که تا چند ماه پیش این محدودیت­ ها وجود نداشت. فیلترینگ گسترده­ ی سایت­ های اینترنتی از طرف رژیم جمهوری اسلامی، در کنار محدودیت­ هایی که به علت سیاست­ های دولت آمرکا وضع شده است، به روز رسانی رایانه­ های شخصی و ارتباط موثر اینترنتی را برای کاربران ایرانی به کاری طاقت­ فرسا تبدیل نموده است

نسخه جدید نرم افزار تُر منتشر شد

نسخه­ ی 0,2,1,26 از نرم­ افزار تُر(مخصوص پنهان کردن هویت کاربر و دور زدن فیلترینگ)، بسته­ ای است شامل تُر اصلی، ویدالیا، دکمه­ ی تُر برای فایرفاکس، پولیپو و نسخه قابل حمل فایرفاکس. از مزایای این نسخه، نصب سریع (در واقع کپی سریع) و کاربری بسیار آسان است. به عنوان تنها اشکال (از نظر من) در این نسخه تحت هیچ شرایطی امکان اجرای فلش پلیر و جاوا وجود ندارد، و بنابراین دسترسی به سایت­ هایی مانند یوتیوب امکان­ پذیر نیست، که البته در عوض آن امنیت کاربر و ناشناس بودن او تضمین می شود.

بیایید ویدئوهای مهم را دانلود و به ای-میل دوستان خود در ایران ارسال کنیم.


همانطور که می دانید سایت هایی مانند یوتیوب در ایران فیلتر شده اند، از طرفی نسخه ی جدید نرم افزار تُور اجرای آدابی فلش پلیر و نرم افزار جاواغیرممکن می سازد تا بدین ترتیب ناشناس ماندن کاربر خود را تضمین نماید. استفاده از فیلترشکن رایج آلترا سرف نیز در برخی از مراکز اینترنتی با مشکل دانلود مواجه است، به­ گونه­ ای که دانلودها معمولا بصورت ناقص انجام می­ شوند. در این شرایط دسترسی کاربران داخل کشور به ویدئوهای جنبش سبز بسیار محدود شده است که این می­ تواند در دراز-مدت آهنگ حرکت جنبش را کند نماید. پیشنهاد می­ کنم، هریک از سبزهای خارج از ایران، تا آنجا که می­توانند نسخه­ ی اف-ال-وی یا ام-پی-4 فیلم های مهم  جنبش سبز را دانلود کرده برای دوستان و آشنایان خود در ایران ارسال نمایند. با توجه به رواج بسیار زیاد گروهایی ای-میلی در یاهو و جی-میل اینکار می­ تواند با موفقیت بالایی اجرا شود. گمان می کنم ارسال ویدئوها در مقایسه با ارسال اخبار متنی، که کمابیش با استفاده از فیلترشکن در دسترس است، از الویت بالاتری برخوردار است.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۴, سه‌شنبه

از پروژه ی لغت نامه دهخدا در وب، تنها لغت نامه ی برخط فارسی حمایت کنید


هزاران نفر در روز از این سایت برای یافتن معانی واژگان فارسی استفاده می کنند. با نوشتن شرح و معنی برای واژگان جدید، یا با کمک مالی، این پروژه را در راه ارائه خدماتی بهتر و گسترده تر و نیز توسعه اهداف نرم افزاری پروژه یاری خواهد کرد.
برای رفتن به تارنمای لغت نامه دهخدا اینجا را تقه بزنید.

تلاش تازه جمهوری اسلامی برای مقابله با ماهواره (نگاهی بدبینانه به شبکه ماهواره ای فارسی1)

ابتدا باید اعتراف کنم که این نوشته از یک تفکر متاثر از زندگی در ایران امروز و حکومت استبدادی و جو به شدت پلیسی آن برآمده است. نویسنده ی این مطلب در کشوری زندگی می کند که تفتیش عقاید در آن بی پرده صورت می پذیرد. کشوری که وزارت ارشاد دارد. کشوری که اذعان به نداشتن مقلد در یک مصاحبه ی شغلی ممکن است منجر به از دست دادن کار شود. کشوری که  در آن سزای ضدیت با ولایت مطلقه فقیه، مرگ است. کشوری که به وضوح مردم را صغیرانی می خوانند که احتیاج به قیم دارند. پس از من خرده نگیرید اگر اینچنین به همه چیز بدبین باشم. اجازه دهید تا نظرم را مطرح کنم. حتی اگر حرفم را قبول ندارید، حداقل آنرا در بایگانی ذهن خود نگاه دارید.
من تصور کنم که حکومت از کنترل ماهواره و افزایش مخاطبان شبکه های ماهواره ای کاملا عاجز شده است، و دارد سعی می کند تا مسیرهای دیگری را برای دستیابی به اهدافش پیگیری نماید. در واقع رهبران ایران، همانطور که خود بارها تاکید کرده اند  یک جنگ نرم را شروع کرده اند. لحظه ای خود را جای افرادی از جنس گردانندگان سایت گِرداب، یا مدیران صداوسیما، یا مدیران وزارت ارشاد اسلامی و وزارت اطلاعات بگذارید:
  • ماهواره در سراسر ایران گسترش یافته، و مانورهای مقطعی نتوانسته سبب ارعاب مردم شود و جلوی اقبال ایشان به تلویزیون های خارجی را بگیرد. 
  • هزینه نصب و استفاده از دستگاه های دریافت شبکه های ماهواره ای تقریبا ارزان است. 
  • به گفته منابع دولتی بینندگان شبکه های داخلی پس از انتخابات خرداد هشتاد و هشت به شدت ریزش کرده اند.
  • شبکه های خبری فارسی زبان مانند بی بی سی و صدای آمریکا در کنار شبکه های جهانی مانند فرانس24، یورونیوز، بی بی سی انگلیسی، الجزیره، و سی ان ان به یکی از منابع اصلی تامین کننده ی خبر بحران های ایران تبدیل شده اند.
  • برنامه های تحلیلی شبکه های فارسی زبان، حداقل در قشر متوسط شهری طرفداران زیادی دارد.
  • شبکه های ماهواره ای متعلق به جمهوری اسلامی نتواسته اند مخاطبان چندانی برای خود دست و پا کنند.
  • ایجاد پارازیت بر روی شبکه های ماهواره ای با اعتراض های گسترده خارجی و داخلی (حتی در مجلس محافظه کار ایران) مواجه شده است.
همانطور که گفتم، اگر شما جای حاکمان رژیم ایران بودید، چه می کردید؟ آیا تصمیم نمی گرفتید که در شبکه های ماهواره ای به یک بازیگر فعال تر تبدیل شوید؟ به گمانم جواب شما مثبت است. در واقع این استراتژی همیشگی جمهوری اسلامی است. یعنی در کنار مانع تراشی برای دسترسی مردم به اطلاعات آزاد، سعی می کند که مسیرهای موازی فرمایشی نیز تولید کند. یعنی پول خرج می کند تا در همه جا حضور داشته باشد. به عنوان مثال وبلاگ ها را فیلتر می کند و وبلاگ نویسان را به زندان می اندازد، اما در کنار آن خودش هم سالت گِرداب را راه می اندازد و حتی با اجیر کردن نیرو، بطور فعال در همان سایت های فیلتر شده حضور فعال دارد.
اما برای مقابله با برنامه های جذاب ماهواره، قطعا شبکه هایی از جنس برنامه های بی کیفیت و رسوای صداوسیما به کار نمی آید. اینجاست که رژیم تمامیت طلب ایران که حاضر است برای حفظ قدرت به هر حربه ای متوسل شود، حتی حاضر است یک شبکه مخصوص فیلم و سرگرمی راه اندازی کند. شبکه ای که مثلا 24 ساعته سریال پخش کند و حتی سکس را چاشنی برنامه های خود نماید.
به نظر من شبکه ماهواره ای فارسی1  می تواند دقیقا از همین جنس باشد. شبکه ای با تبلیغاتی ناچیز که معلوم نیست با چه  پولی برای اولین بار حق پخش زنده ی شوهای خوانندگانی مانند شادمهر و ابی و گوگوش و . . . را می پردازداین شبکه برای جذب مخاطب بیشتر، برای اولین بار، حتی در کلاس کار شبکه های ماهواره ای فارسی زبان، سریال هایی با بازیگران فیلم های پورنو و صحنه ها و ادبیات سکسی پخش می کند، امری که برای ایرانی های داخل کشورو شاید برای همه ی فارسی زبانان خیلی تازگی داشته باشد و از این نظر جذاب باشد. این شبکه اخیرا بهترین برنامه ی هفتگی خود را، تنها یکبار، همزمان با برنامه ی پربیننده جمعه شب های تفسیر خبر صدای آمریکا (برنامه ی سازگارا و نوریزاده) پخش می کند. سریال های این شبکه گرچه در محتوا و دوبله بسیار بی کیفیت هستند، اما توانسته  اند مخاطبان زیادی در ایران پیدا کند. حداقل خانم های خانه دار که دستگاه های ماهواره ی خانه ها را با فارسی1 به تسخیر خود درآورده اند. من به هیچ وجه مخالف شادی و تفریح مردم زجرکشیده و خسته ایران نیستم، برای نظرم هم دلیلی بیش از آنچه گفتم ندارم، اما از یک چیز مطمئن هستم: فارسی1 حتی اگر توسط جمهوری اسلامی اداره نشود، برای رژیم ایران یک موهبت بزرگ است.

۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

روایت دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی از میرزا کوچک خان دستکاری شده و خلاف واقعیت است


میرزا کوچک خان مبارز انقلاب مشروطه و رهبر نهضت جنگل در گیلان بود که در سال 1293 ه. ش. و با هدف اخراج نیروهای اشغالگر خارجی از خاک ایران و مبارزه با استبداد حکومت مرکزی، قیامی مسلحانه را بنیان نهاد. میرزا کوچک خان طبق روال زمان و زادگاه خود درس الهیات خواند. او همچنین بسیار پایبند به اصول اخلاقی بود ، اما بر خلاف آنچه همواره توسط جمهوری اسلامی تبلیغ شده است، هرگز روحانی یا ملا مسلک نبوده است. عکس فوق میرزا را در سن 34 سالگی، پس از دوران واقعه مشروطیت و فتح قزوین و دو سال پیش از تاسیس نهضت جنگل نشان می دهد. رژیم جمهوری اسلامی از بعضی عکس های موجود سو استفاده نموده و بر خلاف واقعیت به میرزا کوچک خان و نهضت جنگل رنگ و لعابی مذهبی و اسلامی داده است؛ تا جایی که عکس این مبارز دلیر را در تابلویی در میدان شهرداری رشت در میان شهیدان روحانی قرار داده تا الغا کند که او نیز یک روحانی بوده است. 

۱۳۸۸ اسفند ۲۲, شنبه

معرفی کتاب


ظهور و سقوط فاشیسم: ایتالیا در دوران موسولینی 1946-1915
نوشته ریچارد جیمزبون بوروث
ترجمه علی اکبر عبدالرشیدی
انتشارات اطلاعات
تهران 1387
قیمت 4000 تومان




چند خطی از کتاب:
فاشیسم و موسولینی، در تاریخ، مترادف با یکدیگر قرار دارند. عده ای از طریق مطالعه فاشیسم به شناخت موسولینی و گروهی با بررسی زندگی موسولینی به درک فاشیسم راه می یابند. در بررسی فاشیسم سوالات بسیاری به ذهن خطور می کند، از جمله اینکه چرا فاشیسم خواهان حاکمیت مطلق بود!
فاشیسم در ابتدا نوعی نهضت مقدس ملی ایتالیایی می نمود که قصد رقابت با سوسیالیسم و کونیسم را داشت. اما در پایان به یکی از خطرناکترین اندیشه های سیاسی تاریخ تبدیل شد که به جز قتل، جنایت، تجاوز، دزدی، آدم ربایی، عقب ماندگی اقتصادی، شکاف های اجتماعی و سؤظن و بدبینی هیچ سابقه ای از خود به جای نگذاشت.

۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

آقای خامنه ای! نزدیک نوروز است، آیا در بیت شما هم سبزه سبز می کنند؟

آقای خامنه ای! حدود 20 روز به سال نو بیشتر نمانده و من دارم در یک ظرف کمی  گندم می رویانم. دارم سبزه درست می کنم تا خانه ام را چون باورم سبز کنم، به این امید که در سال جدید شر هرچه سیاهی و تباهی است، از سر من و وطن و هموطنم کم شود. صحبت از شما پیش آمد، ناگهان سوالی به گمانم آمده و من در واقع با یک پارادوکس مواجه شده ام! آیا شما هم در خانه تان سبزه می رویانید؟ می دانی پارادوکس قضیه کجاست؟ آخر اگر جوابت منفی است که تو بیجا می کنی که خود را رهبر وطنم، ایران، می دانی و در عین حال به سنت بزرگترین جشن آن بی اعتنا هستی؛ اگر هم جوابت مثبت است، که باید بگویم شرم بر تو که جوان می کشی و ریاکارانه جوانه می رویانی. با این همه جوان که فقط در همین چند ماه اخیر، به حکم تو کشته شده اند، چطور می توانی سبزه برویانی که اگر اینچنین کنی، دروغ می گویی! تو دشمن جوانه و بهاری!

۱۳۸۸ اسفند ۹, یکشنبه

فراتر از توحش: شکنجه یک مادر توسط مزدورهای جمهوری اسلامی



"پسرم 14 روز در سردخانه بود، و ما در نهایت استیصال، برای یافتن خبری از او هر روز دم زندان اوین، آگاهی، و . . .سرگردان بودیم. در طول این 14 شبانه روز، روزها موبایل پسرم خاموش بود و هر شب بعد از ساعت 12 با موبایلش به خانه مان زنگ می زدند و صدای نفس نفس زدن ممتد و خسته کسی از آنطرف شنیده می شد. اینکار در طول هر شب، چند بار تکرار می شد." 
قسمتی از رنج نامه مادر شهید مصطفی کریم بیگی که در روز عاشورا به دست بسیجی ها کشته شد (از وبلاگ مادران عزادار).

آقای خامنه ای! بهتر است به جای کشتی نجات به فکر ساحل نجات باشید

کشتی با یک صخره بزرگ برخورد کرده و شکاف های بزرگی در بدنه آن ایجاد شده است. آب با فشار در حال وارد شدن به موتورخانه کشتی است و کشتی عنقریب به زیر آب می رود. در همین مجال که آخرین فرصت برای فرار خدمه از غرق شدن حتمی است، و در شرایطی که هر کسی به سمتی می دود، ناخدا فریاد می زند که همه بر روی عرشه جمع شوند. ملوان ها، یکی خسته و یکی زخمی، یکی حاضر و یکی غایب، مقابل ناخدا جمع می شوند. ناخدا داد می زند که کسی کشتی را ترک نکند و کسانی را که پیش از این توانسته بودند با قایق از کشتی فرار کنند، سرزنش می کند. به نظر می رسد که حالت طبیعی ندارد، عصبانی است. ناخدا دستور می دهد که آب موتورخانه را تخلیه کنند و موتورها با حداکثر سرعت به حرکت بیفتند. انگار ناخدا دیوانه شده. ناخدا به یکباره یقه یکی از خدمه را که داشت با سرعت از کنارش رد می شد، می چسبد. ملوان پیر یقه اش را به زور از مشت ناخدا در می آورد، او را به عقب هل می دهد و می گوید: "بهتر است شما هم به فکر نجات خود باشید، قربان!" و بعد خودش را به گروهی که دارند با قایق نجات کشتی را ترک می کنند می رساند.

۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

کفن پوش هایی که از بی آبرو شدن می ترسند

نگارنده اصولا با کفن و کفن پوشیدن مخصوصا برای شهادت طلبی مخالف است؛ اما می خواستم نقدی کنم بر کفن پوش های بسیجی مدل 2010-2009 که نه برای شهادت که برای کشتن کفن می پوشند. در سال هال قبل از انقلاب رسم بود که مثلا عده ای از قم و قزوین کفن می پوشیدند و برای اعتراض به هتک حرمت از اسلام به طرف تهران راه می افتادند. این کفن پوشان اصیل، البته قبل از اینکه به تهران برسند مورد هجوم قرار می گرفتند و گهگاه حتی کشته هم می دادند. اما جنس کفن پوش های امروز متفاوت است. در واقع حالا دیگر مُد شده که در مواقع خاص، زمانی که قلب رهبر به درد می آید یا لازم است مقدمات دستگیری و اعدام معترضین فراهم شود، در ادارات و پایگاه های بسیج اطلاعیه می زنند که "به عده ای کفن پوش احتیاج فوری داریم،" چند نفری هم که مثلا خیلی شرف دارند، می روند اسم می نویسند و کارشان این است که در روز موعود کفن بپوشند با عکس آقا، عربده کشان در خیابان راه بیفتند و مرگ بر ضد ولایت فقیه بگویند و مشتی محکم در دهان دشمنان داخلی و خارجی بکوبند. این کفن پوشان محترم، البته می دانند که هیچ خطری آنها را تهدید نمی کند، چون توسط نیروهای پلیس و گارد ضد شورش اسکورت می شوند و حتی به آنها کیک و ساندیس هم می دهند. گرچه اینها هیچ چشم داشت پاداش مالی یا ارتقای درجه شغلی یا استفاده از سهمیه آزمون های دانشگاه ندارند، ولی خوب اجبارا آنرا نیز قبول می کنند. تنها یک جای کار می لنگد؛ ممکن است دوستان و آشنایان آنها را شناسایی کنند. پس این جان بر کفان ولایت، صورت خود را با ماسک می پوشانند تا مبادا بی آبرو شوند. آخر باید در بین همین مردم زندگی کنند،  همینجا ازدواج کنند، و بچه های خود را همینجا به مدرسه بفرستند، پس قبول کنید که حق دارند به فکر آبرو و فردای خود باشند.

۱۳۸۸ اسفند ۵, چهارشنبه

کوی دانشگاه تهران/ بسیجیها نمی گفتن نزنش، میگفتن بکشش و 5 دانشجوی بی گناه را نیز کشتند

در جریان تلاش  بسیجیها و گارد ویژه برای ورود به کوی دانشگاه تهران، بیش از پانزده نفر از دانشجویان تنها به علت اصابت گلوله به شدت مجروح شدند. به گزارش منابع دانشجویی و دفتر تحکیم وحدت و گزارش شاهدان عینی که در روزنامه بریتانیایی گاردین منعکس شد، ۵ دانشجو به نام های مبینا احترامی، فاطمه براتی، کسری شرفی، کامبیز شعاعی، و محسن ایمانی بر اثر این حملات کشته شدند و بسیاری بازداشت شده و مورد آزار و اذیت و شکنجه قرار گرفتند. با این وجود، خشونت نیروهای رژیم در حمله 25 خرداد به کوی دانشگاه، در فیلمی که اخیرا توسط بی بی سی پخش شد بطور کامل منعکس نشده است. فارغ از دلایل مختلفی که می توان برای درز کردن این فیلم به بیرون برشمرد؛ این فیلم سندی غیرقابل انکار است از اینکه حمله توسط رژیم سازمان داده شده بود. عکس هایی که بعد از حمله توسط دانشجویان منتشر شده، قطعه دیگر پازلی است که باید به این فیلم ضمیمه کنیم، تا "جنایت سازمان یافته" را یکجا به نمایش بگذارد.






۱۳۸۸ بهمن ۲۶, دوشنبه

پیشنهاد ایجاد شبکه ارتباطی یکپارچه و فراگیر مبتنی بر تلفن


نداشتن راه ارتباطی مطمئن و فراگیر یکی از کاستی های جنبش سبز مردم ایران است. حتی راه های ارتباطی موجود، مانند ای-میل و اینترنت و شبکه های ماهواره ای در روزهای سرنوشت ساز از دسترس خارج می شوند. علاوه بر این، ایده هایی که در این شبکه های عمومی مطرح می گردد، توسط نهادهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم نیز مشاهده می شود و به آنها امکان می دهد تا با فرصت برای خنثی کردن برنامه جنبش وارد عمل شوند. در مقابل حرکت هایی که بصورت غیرمنتظره و براثر یک محرک عمومی برگزار می شوند، بیشترین موفقیت را دارا هستند؛ زیرا، رژیم را غافلگیر نموده امکان سرکوب را از ایشان سلب می کنند. به عنوان مثال می توان به حرکت میلیونی مردم در 25 خرداد و تجمع بزرگ مردم در مراسم تشییع آیت الله منتظری اشاره نمود. همچنین، واکنش سریع در هنگامه فرصت های خاص، بسیار مهم است. تصور کنید که هماهنگی مردم برای تظاهرات در عصر 22 بهمن، زمانی که نیروی سرکوب رژیم کاملا تحلیل رفته بود، تا چه اندازه می توانست موفقیت آمیز باشد!
در ادامه پیشنهادی برای ایجاد شبکه ای فراگیر و یکپارچه برای هماهنگی مردم در شرایط بحرانی ارایه می شود. این شبکه مدیر و سازمانده ندارد و تنها یک بستر ارتباطی برای واکنش سریع و غافلگیرکننده و همچنین استفاده از موقعیت های طلایی است. شبکه تلفنی جنبش سبز با یک جرقه اولیه بکار می افتد و تا زمان اجرای برنامه پنهان باقی می ماند. همچنین این روش نسبت به اینترنت، و شبکه های ماهواره مطمئن تر، و احتمال قطع شدن آن نیز کمتر است. شبکه تلفنی جنبش سبز همچنین از خرد جمعی سود می برد، و گسترش پیام هایی که به هر دلیل مخالف اصول جنبش یا دارای اشکالات منطقی باشد، در عمل محدود خواهد شد. فرسایش توان سرکوب رژیم و افزایش توان بازدارندگی در جنبش سبز از دیگر مزایای شبکه تلفنی جنبش سبز است. این شبکه هیچ خطری برای کاربران آن به همراه ندارد.
من پیشنهاد می کنم که از شبکه تلفن ثابت و همراه برای ارتباط سبزها استفاده شود. ضریب نفوذ تلفن در شهرهای ایران بسیار بالا است، کارکرد شگفت آور پیام کوتاه نیز برکسی پوشیده نیست. عیب اینها فقط این است که توسط مخابرات شنود می شوند. برای حل این مشکل، "پیامک و مکالمات تلفنی رمزشده" می تواند راهگشا باشد. هر کسی می تواند با دوست و فامیلش، از قبل بر روی قرارهایی به توافق برسد. مثلا از قبل که دوست خود را می بینید، به او بگویید که هر وقت پشت تلفن گفتم: "امروز ساعت 6 عصر برویم سینما"، یعنی قرار شده همه "ساعت 6 عصر مقابل زندان اوین تجمع کنند". کافی است هر کدام از ما بعد از دریافت پیام و بررسی آن، پیغام را با رمزی متفاوت برای دو نفر دیگر ارسال کنیم. با چنین شبکه ای، تنها بر اساس یک جرقه، در زمانی محدود می توانیم هماهنگ شویم. آن جرقه ممکن است اعلامیه فوری میرحسین و فرمان ایشان برای ریختن به خیابان، یا خبر اعدام های سیاسی ناگهانی، یا دستگیری موسوی، کروبی یا خاتمی باشد. رمز کردن دو یا سه قرار، خیلی مشکل نیست. همچنین، از آنجا که عبارات رمز بین جفت های مختلف، متفاوت است، امکان لو رفتن وجود ندارد، و هیچ خطری کسی را تهدید نمی کند. مزایای این شبکه را می توان بدینگونه فهرست نمود:

  • نخست: هماهنگی برق آسا که از کارکرد های این شبکه است، نیروهای کودتا را غافلگیر کرده امکان سرکوب تظاهرات را از آنان سلب می کند. افزایش توان هماهنگی سبزها، همچنین امکان استفاده از موقعیت های طلایی را افزایش می دهد.

  • دوم: پیام های رد و بدل شده توسط این شبکه در هیچ مرحله ای اعلان عمومی نمی شود. هر یک از سبزها تنها لازم است با سه سبز دیگر در ارتباط باشد؛ بنابراین، برنامه تا زمان اجرا تقریبا پنهان باقی می ماند.

  • سوم: این شبکه ساختار لایه ای ندارد، علاوه براینکه در هنگام دست به دست شدن پیام، عبارات انتخاب شده برای رمز کردن آن تغییر می کند، بنابراین، حتی در صورت لو رفتن برنامه در یک نقطه، حکومت نمی تواند رد پیام را دنبال کند و درنتیجه هیچ تخمینی از میزان گسترش پیام نخواهد داشت.

  • چهارم: این شبکه ابزاری بازدارنده در مقابل توطئه های رژیم است. حکومت دیگر نمی تواند مثلا ناغافل دست به اعدام بزند، یا سران جنبش را دستگیر کند و مردم را در عمل انجام شده قرار دهد؛ زیرا، هر کدام از این اقدامات می تواند نقش همان جرقه را بازی کند و هزینه سنگینی برای حکومت داشته باشد.

  • پنجم: ترس از توان سازماندهی تظاهرات گسترده و برق آسا توسط جنبش سبز، سبب آماده باش دایم نیروهای سرکوبگر می شود، که این خود فرسایش نیروی ایشان را به دنبال خواهد داشت.

  • ششم: میزان گسترش پیام ها بستگی به اقبال مردم دارد. در واقع برنامه ها به رای گذاشته می شود. هرچه برنامه طرفدار بیشتری داشته باشد، گسترش بیشتری خواهد یافت.

  • هفتم: این شبکه خطری برای کاربران سبز آن نخواهد داشت.

۱۳۸۸ بهمن ۲۲, پنجشنبه

هم ما، هم این رژیم، هم خارجی ها، همه می دونن که امروز اکثریت با سبزهایی بود که تحت انواع فشارها بودند


خانم سبز! آقای سبز! امروز بیرون زدی از خونه، درسته؟ کسی برای شما اتوبوس نفرستاد. براتون حقوق هم معین نکرده بودن. از خطر باتوم و گاز اشک آور و دستگیری و حتی کشته شدن هم آگاه بودی. هیچ رسانه فراگیری هم نداشتیم که برای ما تبلیغ کنه. اما همه اومدیم به میدون. سبزها همه جا بودند. این برای شما اهمیت نداره؟ پیروزی حتما به این معنا هست که ما بتونیم 25 خرداد رو تکرار کنیم؟ درست می فرمایید. اثر تبلیغاتی یه تظاهرات یکپارچه خیلی زیاده، ولی باور کنید که حتی خود خامنه ای هم می دونه که معنی حضور امروز مردم ایران چی هست! فکر می کنید  نمی فهمه نیروهای طرفدار حکومت با چه وعده ها و حیله هایی جمع شدند؟ پس لطفا به خودتون افتخار کنید. یه نکته رو هم فراموش نکنید لطفا. نکته ای که حتما برای آینده ما خیلی مفید هست. همه ما تا زمانی که موسوی  کروبی با مردم هستند، باید پشت اونها باشیم. هیچ کسی چه در داخل و چه در خارج نباید از اینها سبقت بگیره. شعار هر رهبر یک سرباز، هر سرباز یک رهبر، درسته، ولی وقتی رهبران جنبش فرمانی صادر می کنند، ما باید به اون پایبند باشیم. البته تا زمانی که رهبران به مردم وفادار هستند. یکی از فواید داشتن رهبر اینه که از چند دستگی جلوگیری می کنه!

مشاهدات امروز من از فلکه دوم صادقیه، ساعت 9:40 تا 11:15

ساعت 9:40 دقیقه صبح به همراه خواهرم به فلکه دوم صادقیه رسیدیم. دورتادور میدان را نیروی ضد شورش چیده بودند. در حاشیه میدان هم تعداد زیادی نیروی گاردی و نیروهای با ظاهر اطلاعاتی و بسیجی اوضاع را زیر نظر داشتند. مردم زیادی در میدان حضور داشتند. همه سکوت کرده بودند و منتظر آمدن کروبی بودند. نیروهای امنیتی از مردم می خواستند تا حرکت کنند، که البته با بی توجهی سبزها مواجه می شدند. یک بسیجی با بچه اش شروع کرد به شعار دادن، از مردم می خواست که با او همراه شوند، حدود 100 نفر دنبال او راه افتادند. چند ماشین بلندگو دار هم وارد میدان شدند. با صدای بسیار بلند شعار می دادند، اما کسی جواب آنها را نمی داد. حتی طرفدارهای رژیم هم از تعدادکم خود خجتلت کشیده بودند. کم کم بر تعداد هر دو گروه اضافه شد. طرفداران حکومت به حدود 1000 نفر رسیدند. از بالای میدان بطور هماهنگ و با پرچم و پوستر حرکت می کردند، تا 200 متر پایین میدان. بعد بصورت پراکنده  از پایین میدان برمی گشتند و دوباره همین کار را تکرار می کردند. آنها مسیر شمال به جنوب را اشغال کرده بودند. تعداد سبزها تا حدود ساعت 10:10 دقیقه به چند ده هزار نفر رسید. تجمع آنان بیشتر در ضلع جنوب شرقی میدان بود. عده بسیار زیادی هم از سمت متروی صادقیه به ضلع شمال غربی آمده بودند. موتورسواران گاردی و نیروهای امنیتی مدام در میان مردم تردد می کردند. اخطار می دادند که نایستید، حرکت کنید. همچنین به برخی می گفتند که ماسکتان را بردارید.  در این زمان به هیچ وجه امکان تهیه عکس و فیلم وجود نداشت، زیرا هر 2 متر، یک نیروی پلیس گذاشته بودند. علاوه بر اینکه با دوربین از مردم فیلم می گرفتند. جالب آنکه بعضی از طرفداران حکومت با موهای روغن زده و شلوار های بسیار تنگ دیده می شدند و در مقابل بعضی از سبزها حسابی بسیجی وار آمده بودند. در همین موقع بین یکی از نیروهای لباس شخصی و یکی از افرادی که به ظاهر سبز بود، درگیری لفظی بی موردی ایجاد شد. او را دستگیر کردند. مردم برای آزاد کردن او هجوم بردند و هو کردند. انگار نیروهای ضد شورش منتظر بهانه ای بودند. به سرعت فضا عوض شد. شعارهای پشت بلندگو تند شد و نیروهای باتوم به دست ظاهر شدند. حدود ساعت 10:30 دقیقه بود که گفتند کروبی آمده. به یکباره همه آنهایی که تا اکنون ساکت بودند. به وسط خیابان آمدند و شروع کردند به شعارهایی در حمایت از کروبی.  جو میدان کاملا به نفع سبزها تغییر کرد. در این زمان سبزها و غیر سبزها کاملا از هم متمایز شدند. اکثریت میدان سبز بودند، اما این وضعیت زیاد دوام نیاورد. به ناگاه از یکی از کوچه ها یک خاور پر از لات و قمه کش، مثل شعبان بی مخ درحالی که تمام صورت خود را با چفیه پوشانده بودند به وسط جمعیت زد. افراد پشت کامیون که بعضا می خندیدند و فریاد می زدند، بدون باز کردن در عقب کامیون، از بالای قسمت بار به روی مردم می پریدند. حدود 200 نفر سرباز باتوم به دست هم یکباره معلوم نشد از کجا پیدایشان شد. به سمت مردم هجوم بردند. نیروهای ضد شورش با تفنگ های دوربین دار مردم را نشانه رفتند. مردم به کوچه های واقع در ضلع جنوب غربی فرار کردند. پشت سرم صدای تیر می آمد، بعضی ها گفتند که گلوله هایش ساچمه ای بود، اما من کسی را ندیدم که مورد اصابت گلوله قرار بگیرد. در کوچه ها با موتور به مردم حمله کردند. برخی از اهالی محل درب خانه ی خود را برای پناه دادن به سبزها باز گذاشته بودند. ما به دو کوچه آنطرف تر عقب نشینی کردیم و تجمعی دیگر را در خیابانی به اسم شهید گلاب شکل دادیم. شعار اصلی "یاحسین/میرحسین"  و "مرگ بر دیکتاتور" بود در این خیابان صف طویلی از اتوبوس های شرکت واحد که طرفداران رژیم را به صادقیه آورده بودند، دیده می شد. حدود 10 دقیقه در این ناحیه شعار دادیم، ولی مردم با هجوم نیروهای موتور سوار و ضربه های باتوم آنان مجبور به خانه ها پناه بردند. بعد از آن عده ای پس از پیاده روی طولانی در کوچه پس کوچه ها خود را به بلوار فردوس رساندند و در آنجا تظاهرات کردند. ما هم به سمت میدان آزادی رفتیم. اما وضعیت به گونه ای بود که حضور در میان طرفداران رژیم بیشتر به نفع آنها تمام می شد تا جنبش سبز. برای انتشار ویدئو هایی که گرفته بودمف خودم را به خانه رساندم. افسوس می خورم که بعضی از صحنه های بسیار باارزش را از دست دادم. مثل زمانی که با تفنگ دوربین دار به سمت مردم نشانه رفتند.  یا اگر می توانستم از آن کامیون عکس بگیرم خیلی خوب می شد. نمی دانم چرا امکان آپلود کردن برای من وجود ندارد، ویدئو ها را به سایت ندای سبز آزادی می فرستم.

۱۳۸۸ بهمن ۲۱, چهارشنبه

گزارش مشاهدات من از تدارک کودتاچی ها برای 22 بهمن در مسیر هفت تیر- بلوار کشاورز- انقلاب- آزادی

سه شنبه 20 بهمن، ساعت 11 شب، برای بررسی مسیر تظاهرات بیرون رفتم. در مسیر میدان هفت تیر تا انقلاب اثری از بلندگو و . . . نیست، به جز اینکه در حاشیه پیاده روی روبروی وزارت کشور، دو ردیف داربست بصورت یک دیوار ایجاد کرده اند. یعنی کودتاچی ها برای این مسیر برنامه ای ندارند، اما احتمال می دهند که این ناحیه بخشی از مسیر تظاهرات سبزها باشد. از میدان انقلاب تا آزادی هر 500 متر با داربست فلزی دروازه ای بر روی مسیر حرکت اتوبوس تندرو ایجاد کرده اند. در روی هر دروازه دو بلندگو قرار دارد. همچنین از روی دروازه ها، سیم های برق و بلندگو عبور داده شده است. ارتفاع این سیم ها از زمین حدود 5 متر است، یعنی با یک تناب 10 متری، می توان این سیم ها را پایین کشید. حتی یک جوان چابک می تواند از روی حصار مسیر اتوبوس به بالای داربست و دروازه برود و با سیم چین عایق دار سیم برق و سیم بلندگو را قطع کند. با توجه به اینکه بلندگوها سری بسته شده اند، احتمالا، قطع یک سیم تمام آنها را از کار می اندازد. در طول مسیر، همچنین با داربست چندین محل برای برپا کردن چادر در پیاده رو ایجاد شده است. احتمالا در این ایستگاه ها ساندیس توزیع می کنند. در چند جا نیز، از جمله پیاده روی روبروی وزارت کار داربست هایی بلند به شکل سکو، احتمالا برای اسقرار دوربین های فیلمبرداری ایجاد شده است. هر 100 متر پوسترهای بسیار بزرگی از خمینی و خامنه ای در حاشیه خیابان قرار داده شده است. با نزدیک شدن به میدان آزادی بر حجم پرچم ها، آذین ها و پارچه های شعار نوشته شده افزوده می شود. داربست های این ناحیه تماما با شمشاد پوشیده شده. منظورم از بیان این مساله آن است که خیابان به گونه ای آرایش شده است که بتوانند تظاهرات سبزها را بدزدند. در میدان آزادی دور تا دور فضای سبز وسط میدان را داربست های کوتاه بسته اند و آنرا با شمشاد پوشانده اند؛ بطوریکه دور میدان از وسط آن کاملا جدا شده است. با توجه به اینکه تعداد نیروهایی که می توانند بیاورند محدود است، شاید می خواهند فضای وسط میدان را خالی بگذارند تا نیروهایشان در طول خیابان آزادی توزیع شوند. دور میدان آزادی بر روی هر یک از المک های پرچم، چندین بلندگو قرار داده شده، ار تفاع این بلندگو ها و سیم آنها بسیار بالاست. همچنین دور میدان، عکس هایی از خامنه ای و احمدی نژاد قرار داده اند. بعد از میدان آزادی به طرف فرودگاه، هیچ تدارکی دیده نشده، ولی همان شب چند بسیجی 15- 16 ساله ایست بازرسی راه انداخته بودند و داخل ماشین ها سرک می کشیدند.

۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

دو نکته بسیار مهم در پوشش خبری 22 بهمن سبز، به همراه لینک ارسال خبر برای چند شبکه معتبر


جنبش سبز عرصه جدیدی را در حوزه خبررسانی به روی جهانیان گشوده است. ارزش خبری عکس ها و فیلم های ارسالی توسط شهروند خبرنگاران ایرانی چنان بوده است که بسیاری از شبکه های خبری بخش های ویژه ای را برای دریافت و نمایش اینگونه خبرها در نظر گرفته اند. اما باید به چند نکته بیشتر توجه کنیم تا بتوانیم اخبار حیاتی و مهم مربوط به جنبش را به گوش مردم تمام نقاط جهان برسانیم.
نکته نخست، سرعت در انتشار اخبار است. یک خبر داغ شانس بسیار بیشتری برای قرار گرفتن در صدر اخبار شبکه های جهانی را داراست. بنابراین، هر یک از ما در صورت ضبط صحنه های مهم و تاثیرگذار باید، بی درنگ، خود را به اینترنت برسانیم. زمان بسیار مهم است؛ شبکه های خبری منتظر اخبار ما هستند، اما در صورت تاخیر، اخبار سانسور شده و جهت دار صدا و سیمای ایران به عنوان خبر  پخش خواهد شد. تظاهرات سبزها در 13 آبان، به مراتب گسترده تر از راهپیمایی حکومتی آنروز بود، اما تصاویری که در آن زمان از شبکه های خبری جهان منتشر شد، نتوانست این واقعیت را بازتاب دهد؛ زیرا، ما اخبار را به موقع ارسال نکردیم.  عکس ها و ویدئو هایی که در روزهای 14 و 15 آبان منتشر شدند نیز، اخبار بیات شده به حساب آمدند.
مرگ عزیزمان، ندا آقا سلطان، در تمام جهان مشاهده شد؛ زیرا  ویدئوی مربوط به آن خیلی سریع ارسال شده بود. آن واقعه حدود ساعت 7 عصر اتفاق افتاد و ساعت 11 به وقت ایران از شبکه سی- ان-ان پخش شد. در مقابل، جنایت رژیم در میدان ولیعصر در روز عاشورا، همان که پلیس با ماشینش مردم را زیر گرفت، انعکاسی کمتر داشت، زیرا حدودا 48 ساعت طول کشید تا فیلم آن به دست شبکه های خبری برسد. من از سختی های ارسال فیلم و عکس در روزهای بحرانی  آگاهم. شاید مهمترین مساله سرعت بسیار پایین اینترنت، و قطع بودن سرویس های پست الکترونیکی باشد. اما ما باید لحظه را نیز غنیمت بشماریم.
نکته دوم که بسیار مهم است، تحت فشار قرار دادن خبرگزاری ها و شبکه های خبری برای پوشش بدون ملاحظه صحنه های  جنایت رژیم است. معمولا شبکه های خبری از انتشار واضح صحنه های آزاردهنده پرهیز می کنند، مگر آنکه صحنه ارزش خبری فوق العاده ای داشته باشد (مانند صحنه ترور بی نظیر بوتو)، یا واقعه  به گونه ای باشد که عده بسیار زیادی از مردم را تحت تاثیر قرار داده باشد (مانند صحنه کشته شدن نداجان). بی شک تماس های مکرر ایرانی های از داخل و خارج کشور در روز شهادت ندا، نقش بسزایی در وادار کردن سی-ان-ان به  نمایش کامل صحنه جنایت داشت. بنابراین حتی اگر خبری برای ارسال ندارید، لطفا در این گام کمک کنید تا صدای مظلومیت مردم ایران به گوش همه برسد. 
در ادامه لینک ارسال عکس و فیلم برای چند شبکه خبری را که گردآوری کرده ام  ذکر می کنم:
  • شبکه خبری فرانس 24، که در انتشار اخبار جنبش مردم ایران پیشرو بوده است. این شبکه اخیرا بخش آبزرورز را افتتاح کرده که به نمایش تاییده شده  اخبار شهروندخبرنگاران اختصاص دارد. در این قسمت، شما می توانید  خبر خود را با نام خود منتشر کنید (اینجا را تقه بزنید) یا بطور ناشناس به این آدرس پستی، بفرستید. آدرس پستی تحریریه خبر این شبکه را نیز می توانید اینجا ببینید. تلفن این شبکه 33173012424+ و فکس آن 33173012456+ است.

    • شبکه خبری سی-ان-ان نیز بی وقفه خبرهای مربوط به ایران را پوشش داده است. سی-ان-ان اولین رسانه ای بود که بخشی را به خبرهای ماه های اخیر ایران اختصاص داد و بعد از آن نیز بخش آی-ریپورترز را افتتاح نمود. آی-ریپورترز به اندازه آبزرورز در فرانس 24 معتبر نیست، زیرا اخبار را بدون ویراستاری منتشر می کند، اما در عوض بسیار سریعتر است. ببنابراین، رای انتشار خبر در صفحه اصلی سی-ان-ان خبر خود را به اینجا بفرستید.
    • شبکه 4 خبر بریتانیا از یک نظر بسیار مهم است. این شبکه تاکنون نشان داده است که در انتشار اخبار تایید شده ی جنایات رژیم بدون ملاحظه عمل می کند. فیلم تیراندازی مستقیم به سوی مردم، از پشت بام پایگاه مقاومت بسیج در آزادی در روز 25 خرداد، توسط خبرنگار همین شبکه ارسال و بلافاصله پخش شد. خبرهای خود را برای پخش از این شبکه به این آدرس بفرستید.
    • شبکه فارسی صدای آمریکا، که بینندگان فارسی زبان بسیار دارد، نیز به شهروندخبرنگاران امکان می دهد تا اخبار خود را از طریق این صفحه به بخش نگاه شما ارسال نمایند.
    • بی-بی-سی فارسی در طول یکسال از شروع فعالیت خود توانسته مخاطبین بسیاری را جذب کند. برای ارسال عکس و فیلم به این شبکه از این صفحه یا این آدرس الکترونیکی استفاده نمایید.

    ۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

    به دنبال اختلال در اینترنت ایران: پیشنهادی برای ایجاد راه های ارتباطی جایگزین

    مختل شدن اینترنت، امروز زنگ خطری بود، تا بار دیگر یادآوری شود که وابستگی بیش از حد به این رسانه، یک نقطه ضعف جنبش مردم ایران است. هدف از این مقاله ارایه پیشنهادی برای به خدمت گرفتن تلفن و موبایل در شرایط بحرانی است. واضح است که امکان قطع اینها نیز وجود دارد، اما عواقب قطع کردن تلفن ثابت، برای حکومت بسیار بالا است. این حرکت وجهه رژیم را بیش از پیش مخدوش خواهد کرد، بیانگر ناتوانی حکومت از مقابله با موج قدرتمند ملت ایران خواهد بود؛ و همچنین، تمام اقشار مردم را تحت تاثیر قرار می دهد. حتی اگر تلفن فقط در تهران قطع شود، تمام ایران فلج می شود.
    اما پیشنهاد: ضریب نفوذ تلفن در شهرهای ایران بسیار بالا است، کارکرد شگفت آور پیام کوتاه نیز برکسی پوشیده نیست. عیب اینها فقط این است که توسط مخابرات شنود می شوند. برای حل این مشکل، پیشنهاد می کنم تا از پیامک و مکالمات تلفنی رمزشده استفاده کنیم. هر کسی می تواند با دوست و فامیلش، از قبل بر روی "اسم رمز"هایی به توافق برسد. مثلا از قبل که دوست خود را می بینید، به او بگویید که هر وقت پشت تلفن گفتم: "امروز ساعت 6 عصر برویم سینما"، یعنی قرار شده همه "ساعت 6 عصر مقابل در صدا و سیما در پارک وی تجمع کنند". یا هر وقت فامیلتان به شما بگوید که "امروز قرار شده همه شام برویم خانه ی عزیز" یعنی "امشب همه در میدان مادر تظاهرات می کنند". رمزها همچنین ممکن است خیلی بی ربط انتخاب شوند، مثلا عبارت "از درد دندان باید سریعا به دکتر مراجعه کنم"، بر طبق قرار قبلی یعنی "من همین حالا می روم تظاهرات". با چنین شبکه ای، تنها بر اساس یک جرقه، در زمانی محدود می توانیم تظاهراتی غافلگیر کننده و شاید میلیونی برگزار کنیم. حال این جرقه ممکن است اعلامیه فوری میرحسین و فرمان ایشان برای ریختن به خیابان، یا خبر اعدام های سیاسی ناگهانی، یا دستگیری موسوی، کروبی یا خاتمی باشد. رمز کردن دو یا سه قرار، خیلی مشکل نیست. همچنین، از آنجا که عبارات رمز بین جفت های مختلف، متفاوت است، امکان لو رفتن وجود ندارد، و هیچ خطری کسی را تهدید نمی کند. مزایای چنین شبکه ای از این قرار است
    نخست آنکه هماهنگی برق آسا که از کارکرد های این شبکه است، نیروهای کودتا را غافلگیر کرده امکان سرکوب تظاهرات را از آنان سلب می کند.
    دوم اینکه این شبکه ابزاری بازدارنده در مقابل توطئه های رژیم است. حکومت دیگر نمی تواند مثلا ناغافل دست به اعدام بزند و مردم را در عمل انجام شده قرار دهد.
    و سوم: ترس از امکان سازماندهی تظاهرات گسترده ی برق آسا توسط جنبش سبز، سبب آماده باش دایم نیروهای سرکوبگر می شود، که این خود فرسایش توان ایشان را به دنبال داردبیایید این نظر را پرورش دهیم و بکارگیریم